انشایجمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست درس دوم صفحه 36 پایه هشتم

سخن دوست :امام علی (ع) : دانش، نابود كننده نادانى است.

بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست درس دوم صفحه 36 پایه هشتم

بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست درس دوم صفحه 36 پایه هشتم

انشا صفحه 36 درس دوم پایه هشتم

بازنویسی حکایت مردکی را چشم درد خاست درس دوم صفحه 36 پایه هشتم

حکایت مردکی را چشم درد خاست

**************

مردکي را چشم درد خاست. پيش بيطاري رفت که دوا کن. بيطار از آنچه در چشم چهارپايان فرو ميکرد در ديده او کشيد و کور شد.
حکومت بد اور بردند گفت: برو هيچ تاوانی نيست اگر اين خر نبودي پيش بيطار نرفتي. مقصود از اين آنست تا بداني که هر آنکه نا آزموده را کار بزرگ فرمايد با آنکه ندامت برد بنزديک خردمندان بخفت راي منسوب گردد.
ندهد هوشمند روشن راي
بفرومايه کارهاي خطير
بوريا باف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حرير
گلستان سعدی، باب هفتم در تأثیر تربیت، حکایت شماره‌ی 14
************

مردی چشم درد گرفت و پیش دامپزشک رفت تا دکتر چشم هایش را درمان کند . پس زمانی که نزد دامپزشک رسید گفت : ای دکتر چشم هایم را درمان کن . دامپزشک هم از آن دارویی که در چشم های اسب و حیوان های دیگر میریخت و درمانشان می کرد , در چشم های این مرد ریخت و چشم های مرد کور شد و دیگر جایی را نمیدید.

مرد پیش قاضی رفت و از ان دکتر دامپزشک شکایت کرد . درهمین حال قاضی گفت : هیچ مجازاتی برای دامپزشک در نظر نمیگیرم  زیرا اگر تو خر نبودی برای درمان درد خود پیش دامپزشک نمی رفتی و پیش دکتر انسان ها میرفتی.

نظرات و ارسال نظر