انشا درباره ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت
مناسب برای کودکان
بیش تر ما برای به دست آوردن چیزهایی که دوست داریم تلاش می کنیم و از خدا می خواهیم که کنار ما باشد و در همه حال به ما کمک کند و به زندگی ما برکت ببخشد، اما بعضی از افراد بدون آن که تلاشی کرده باشند انتظار دارند تا هر چیزی را به دست آورند.
این افراد که اشخاصی سست و تنبل هستند،همیشه بار مسئولیت خود را روی دوش دیگران می اندازند و یا می خواهند خدا همه ی کارها را برای آن ها درست کند.
از تو حرکت یعنی باید برای موفقیت و یا کسب هر چیزی تلاش کرد و بعد از خداوند انتظار داشت که او هم یار و یاور ما باشد و به ما در کارهایمان کمک کند نه این که دست روی دست بگذاریم و فکر کنیم که خدا همه چیز را درست می کند.
البته خداوند مهربان و بزرگ می تواند همه ی کارها را برای ما درست کند اما به شرطی که ما هم وظیفه ی خود را به درستی انجام داده باشیم یا حداقل در توان خود حرکتی کرده باشیم.
باید برای رسیدن به هر چیزی حرکت کنیم، فکر کنیم و تصمیم بگیریم و سپس تلاش کنیم و خداوند با دیدن تلاش ما به ما کمک خواهد کرد، اوست که بر هر چیزی احاطه دارد و بسیار مهربان و بخشنده است پس هیچ وقت تلاش های ما را ندیده نمی گیرد و همیشه پاداشی برای آن در نظر خواهد گرفت.
نباید فراموش کنیم حرکت و تلاش هر فرد می تواند اطرافیان او را نیز مجاب کند که در مشکلات و مسائل زندگی نیز به او کمک کنند، زیرا که بیش تر مواقع خداوند به واسطه ی افراد دیگر گره از مشکلات ما باز کند.
برداشت : انسان ابتدا باید سعی و تلاش کند و سپس از خداوند انتظار داشته باشد که او را به خواسته اش برسند.
مناسب برای نوجوانان
خداوند ضامن رزق و روزی آدمی ست، اوست بخشنده و به انسان عقل و جسم سالم بخشید تا اندیشه کند و در راه اندیشه اش قدم بردارد، تلاش کند و آنچه که می خواهد را به دست آورد و شکر گزار باشد.
حاکم و قادر خداست اما به انسان اندیشه بخشید تا سرنوشت خویش را بسازد تا خوب فکر کند و نقش خود را به خوبی ایفا کند و مزد بگیرد.
ما انسانیم، انسانی که به قدر فرصت، قدرت و همت خویش باید بکوشد و رسالتی که روی دوش هایش نهاده شده را به پایان ببرد.
آدمی بی تلاش چیزی به دست نخواهد آورد، باید تلاش کنیم و سپس دست هایمان را رو به آسمان بلند کنیم و از خداوند بخواهیم که برکت ده روزی ما باشد.
می توانیم در خانه بنشینیم و هر روز دعا کنیم برای داشتن رزق و روزی، اما تا حرکتی از جانب ما نباشد چیزی به دست نخواهد آمد زیرا هیچ مزدی بی منت به دست نمی آید.
برخی مواقع افراد تنبل، گستاخانه به خداوند اعتراض می کنند که چرا پاسخ گوی دعاهای شبانه روزی آن ها نیست، این ها کسانی هستند که چشم های شان را بر روی تنبلی خود می بندند و از خداوند انتظار دارند تا او بی زحمت برای شان همه چیز را فراهم کند حال آن که این خیالی باطل است و هیچ وقت این طور نخواهد بود.
ضروری است بدانیم که دعا پس از تلاش و حرکت، و از خدا یاری خواستن در راهی که قدم برداشته ایم بعد از انجام وظایف خودمان است.
برداشت : اگر آدمی تلاش کند به آنچه که می خواهد، خواهد رسید و در نظر خداوند متعال هیچ تلاشی بدون پاداش نمی ماند. تلاش کن و بعد برای موفقیتت دعا کن.
*******************
انشا درمورد از تو حرکت از خدا برکت
شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است . بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد .
به همین قصد یکروز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد .همینکه ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید گفت : هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از گرسنگی داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی سیر شد ، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد.
درویش به آن مرد گفت : فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی ؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد .
******************
مثل نویسی از تو حرکت ازخدا برکت
مقدمه : به نام خداوند یکتا ،به نام روزی دهنده توانا ،قلم در دست میگیرم و بر قلب کاغذ می فشارم با یاد رزاق موجودات! از تک سلولی ها گرفته تا نهنگ و فیل و موجودات فرا زمینی.
بدنه : خداوند روزی دهنده تک تک موجودات است و لعن و نفرین عالمیان بر منکر آن باد! و اما آیا نشستن و دست روی دست نهادن و به امید روزی نشستن شایسته انسانی است که سرور و اشرف موجودات است و سایر جانداران و پدیده ها در جهت خدمت به وی در انتظار طلوع و غروب خورشید می نشینند ؟
تمامی نویسندگان و شاعران چه در قرون معاصر و چه قرون گذشته انسان را به کار و تلاش دعوت می کنند
سعدی می فرماید:
هر که رنجی برد، گنجش شد پدید
هر که جدی کرد، بر جودی رسید
و در بیتی دیگر داریم
برو شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
علاوه بر این اشعار با اندکی تامل در می یابیم که عدم تلاش و تن پروری و سستی و کاهلی عاقبتی جز فنا و شکست ندارد.
نتیجه : کافی است به اطراف خود بنگریم آیا شایسته است مورچه ای باری چند برابر وزن خود را بکشد، کبوتری در جست و جوی روزی خود به هر سو سرک کشد اما ما در انتظار روزی خود دست به دامان خداوند و اولیای الهی شویم و نابرده رنج در طلب گنجی باشیم که خداوند بدون تلاش به هیچ بنده ای عطا نمیکند؟
هیچ موجودی آفریده نشده است مگر انکه خداوند روزی وی را برایش قرار دهد و تنها نکته ای که در این میان باید رعایت کرد این است که هیچ چیز جز با تلاش به دست نمی آید از قدیم گفته اند از تو حرکت از خدا برکت!
گسترش مثل از تو حرکت از خدا برکت
مقدمه : از قدیم گفته اند از تو حرکت، از خدا برکت. ما نیز همیشه این اصطلاح را به کار می بریم ولی این بار می خواهیم برای درک بهتر آن داستانی ذهنی بنویسیم.
تنه انشا : در گوشه گوشه ی این دنیا هزار داستان و هزار حکایت وجود دارد که گاهی این حکایت ها از اتفاقات روزمره ی ساده ی یک انسان تشکیل شده است. در نقطه ی بسیار کوچک کره ی زمین در یک خانه ی کوچک و کاهگلی مادر و پسری زندگی می کردند که مادر همیشه از پسر خود گله می کرد برای بیکاری و سر به هوایی و و همیشه ناراحت بود که چرا پسر او نیز مانند سایر مردم به بیرون نمی رود وکار نمی کند. پسرک با کفترهای خود مشغول بود و حرف های مادر را به پشت گوش می انداخت و در نهایت سخنان مادر می گفت: اگر کسی برای کار من را لازم داشته باد خودش به دنبال من می آید و من را به سرکار می برد و مادر هر بار از چنین پسری نا امید می شود و باز خودش برای کار و پول درآوردن پیش قدم می شد و می گفت که تو همیشه لقمه را آماده شده می خواهی در حالی که باید خودت به دنبال کار بروی، کار به سمت تو نمی آید. گذشت و گذشت تا پسرک از کفتربازی خسته شد و از بی فایده بودن خود نالان. با خود گفت زمان آن رسیده است که حرف های مادر را گوش دهم، شاید که حرف مادر درست باشد و من نیز برای کار یا جایی موثر باشم. پسرک بیرون رفت و چون تصمیم جدی گرفته بود به سختی تلاش کرد و در نهایت در غرفه ی پارچه فروش بازار به عنوان شاگرد پذیرفته شد و شادمان و لبخند زنان با کمی شیرینی به خانه بازگشت تا به مادرش خبر خوش را بدهد.
نتیجه گیری : با شنیدن آن خبر مادرش شاد شد و در دل خدا را شکر گفت برای اینکه پسرش سر عقل آمده و دست از بازیگوشی و تنبلی برداشته است و با صدایی ذوق زده به پسرش گفت: دیدی که تصمیم گرفتی و تلاش کردی خدا پاسخ تلاش تو را داد. تو باید حرکت کنی تا خداوند به زندگیت برکت دهد با یکجا نشستن هیچ کاری پیش نمی رود. بلکه با تلاش و زحمت است که خداوند رزق و روزی حلال بر ما می بخشد و بعد از آن جمله ی از تو حرکت از خدا برکت برای پسرک یک الگوی پر نقش شد و تا لحظه ی مرگ از آن پیشی گرفت و به همه ی فرزندان خود نیز این جمله و این داستان را گفته بود تا آن ها نیز یادبگیرند و یاد دهند.
انشا از تو حرکت از خدا برکت مقدمه بدنه نتیجه
مقدمه : باران می بارید. بوی نم باران و ضربه ای که پس از کوفته شدن هر قطره بر دل خاک شنیده می شد توجهم را جلب کرده بود. نمیدانم چند دقیقه یا حتی چند ساعت به گندم زار خیره شده بودم. دوست داشتم باران موها و گونه هایم را نوازش کند.
بدنه : باران که می بارد من از شلوغی ها و روزمرگی هایم دور می شوم. غرق سفری طولانی می شوم سفری تا جاهای دور. خیلی دور! آنقدر دور که بوی شمعدانی های مادربزرگ و طعم چای خوشرنگش را حس میکنم. همان موقع که نزدیک خانه مادربزرگ یک زمین کوچک بود که به نظر می آمد سال هاست بیل و کلنگی در آغوشش نکشیده است. آن زمین متعلق به مادربزرگ بود و همیشه به من و برادرم سفارش می کرد بروید در آن زمین کار کنید و روزی خود را به دست آورید تا کی می خواهید خود را با کتاب و دفتر مشغول کنید؟ آن زمان برای من که یک دختر 17 ساله بودم این حرف ها دلچسب نبود و برای برادرم که یک پسر 20 ساله شیطان بود هردم در پی زمین فوتبال و شیطنت های دوران جوانی محال به نظر می رسیدند. اصلا ماهم برویم و در آن زمین کار کنیم. باران کجا بود ؟ گندم های بی نوا از گرما خشک می شوند.
مادربزرگ همیشه به حرف هایم خنده اش می گرفت و می گفت دخترجان! از تو حرکت از خدا برکت!
نمیدانم روزی که تصمیم قاطع گرفتیم که در آن زمین کشاورزی کنیم چرا سراغ گندم رفتیم؟ شاید بخاطر اینکه مادربزرگ عاشق گندم بود و همیشه چندخوشه را داخل گلدانی میذاشت و در گوشه ای از حیاط در کنار شمعدانی هایش نگه میداشت.
آن موقع زمین ما خیلی کوچک ود شاید اندازه یک باغچه می شد اما حالا به گندم زاری بزرگ تبدیل شده است که چند نفر در آن مشغول کار هستند.
نتیجه : هرموقع باران می بارد و ب گونه های سبز گندم زار می نشیند به یاد مادربزرگ می افتم. راست می گفت! از تو حرکت از خدا برکت. از سالی که شروع به کاشتن گندم کردیم باران خوبی هم می بارد خدارا شکر! امیدوارم تمام کسانی که در انتظار دست دیگران هستند و از آینده خود ناامیدند به این باور برسند که از تو حرکت از خدا برکت و فراموش نکنند که :
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش
انشا در مورد از تو حرکت از خدا برکت
از تو حرکت و از خدا برکت یعنی چه این جمله بسیار سنگین میباشد و برای تحلیل آن باید عمیقاً به این جمله فکر کنیم.منظور این جمله بسیار عاشقانه می باشد بعضی از افراد هستند که در زندگی بسیار ساده و تنبل می باشند و همیشه در فکر این هستند که راحت ترین کار را برای خود انجام دهند و این گونه افراد برخی نیز هستند که فقط دعا می کنند و بر مشکلات زندگی و سختی های که در زندگی می کشند فقط را هم دعا کردن را در پیش میگیرند مثلاً اگر بیکار است و یا مریضی دارد به جای اینکه برود و کار کنند و یا برود دکتر و عملی و کاری انجام دهد فقط می توانند دعا کنند و می گویند خدا به من کار بده خدا برای من روزی برساند خدا برای من همه کار کند ولی دریغ از یک حرکت از وی.
این گونه افراد از زمین و زمان شاکی هستند و ناله میکنند که چرا زندگی برای شان بسیار سخت است و چرا هر چقدر دعا می کنند هیچ نتیجه نمی دهد و از اینکه دعا کردن و نتیجه اش را ندیدند به خدا می گویند و می گویند خدا ما را دوست ندارد و ما هر چقدر دعا میکنیم جواب ما را نمیدهد یعنی خدا صدای ما را نمی شنود این بسیار عمیق می باشد شما نباید طرز تفکر افرادی مثل اینها را در فکر خود بپرورانید.
اگر خدا قرار بود همه کارهای انسان را بکنند چرا ما به این دنیا آمده ایم چرا اصلا ما باید کاری کنیم اگر فقط همه کارها با دعای کردن و خدا خدا گفتن حل می شود چرا ما باید از این دست و پای برای کار کردن و حرکت کردن داشته باشیم این سوال ها بسیار عمیق هستند و هر کسی نمیتواند جواب آنها را درک کنند.
از تو حرکت و از خدا برکت معنی اش این می باشد که شما باید قبل از اینکه دعا کنید باید شروع و اقدام به کاری که می خواهید انجام بدهید کنید و پس از آن دعای تان را بکنید تا خداوند در این راه سخت شما را کمک کنند و این گونه بهترین نتیجه را در زندگی خواهید دید مثلاً اگر میخواهید کار و شغلی را پیدا کنید و کار هستید باید اول به جاهای مختلفی که در آن به افراد مختلف کار می دهند سر بزنید و تلاش کنید که کار مورد علاقه و مورد پسند خودتان را پیدا کنید و پس از آن به خدا دعا کنید و بخواهید که خدا تو هم برای من کمک کن تا کارم را زودتر و به بهترین نحو ممکن پیدا کنم اینگونه این ضرب المثل معنی پیدا می کنند و ما باید همیشه همراه و توأمان با کاری که انجام میدهیم می کنیم و نباید فقط کار کنیم و نباید فقط دعا کنیم.
در ادامه انشا های بیشتری راجع به این موضوع خواهیم گذاشت و این انشا خلاصه ای و مختصری بود از انشای از تو حرکت از خدا برکت که این روزها در مدارس و کتابهای مختلف تدریس می شود اگر از این انشا رضایت دارید در نظرات همین سایت برای مان ابراز کنید و اگر از این نشان خوشتان آمده است باز هم به ما پیام بدهید و نظر خودتان را راجع به این موضوع برای ما روشن کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : می نشینیم روبه روی آیینه؛ آیینه نگاهش بر ماست. ما همانیم که اگر دیر بجنبیم، آیینه را می شکنند! دیگر تصویری از دل های دریایی ما نیست. دریای دل می خشکد اگر موج های هم بستگی از حرکت بایستند. موج می شویم…جمع می شویم؛ شاید موج تن ما، تن به تن ، کویر وطن را سیراب کند؛ شاید جنگ را تمام کند. آری! مگر می شود اثر نکند لحظه هم آغوشی دریا و کویر؟! من و تو می دانیم که باد می کند، می بَرد هر آنچه را که ریشه ندارد. ریشه شویم ! جان جهانی ، کودکانی ، زنانی و مردانی وصل است به جان این ریشه… شاید بخواهند کویرمان کنند اما ما همان دریای بی انتها ییم. موج می شویم؛ چون طوفان می خروشیم ولی تن ساحل را به تن خشک کویر نمی دهیم … بگذار در آخر بگویم : من اگر بنشیم؛ تو اگر بنشینی؛ چه کسی برخیزد؟!…
پریچهر : مقدمه : گاهی در زندگی در موقعیت هایی قرار میگیریم که شاید آنها برای ما خوب یا بد باشند اما در آن لحظه نسبت به آنها آگاهی نداشته باشیم.
بدنه : برخی انسان ها هستند که وقتی در زندگی با مشکلی هرچند کوچ مواجه می شوند خیلی زود تسلیم می شوند و هیچ تلاشی برای تغییر وضعیت خود نخواهند کرد. به امید آنکه خداوند مشکل آنها حل میکند. در صورتی که این تصور کاملا غلط است و هیچ گرهی در زندگی به خودی خود باز نخواهد شد بلکه تلاش انسان ضمیمه حل مشکلاتش خواهد بود. برخی انسان های دیگرهم هستند که در کسب روزی خود کوتاهی می کنند. در بسیاری از آیات قرآن میخوانیم که هیچ موجودی خلق نشده است مگر آنکه خداوند برای او روزی و خوراک روزانه ای مقر نموده باشد. برخی ها با تصور اینکه خداوند روزی آنها را از غیب می رساند در گوشه ای منتظر می نشینند که روزی شان از فیب رسد که این تصور هم باطل است.
نتیجه : در زندگی هرکسی به اندازه تلاشی که می کند روزی خود را به دست می آورد. چه حین مواجه شدن با مشکلات و چه در به دست آوردن روزی اگر غفلت کنیم نتیجه مطلوبی به دست نخواهیم آورد. چه نیکوست به این شعر حضرت سعدی توجه کنیم که می فرماید: (برو شیر درنده باش ای دغل میانداز خود را چو روباه شل) و این ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت را به یاد داشته باشیم و بدانیم که هیچ چیزی بدون تلاش به دست نخواهد آمد و اگر هم به دست بیاید ارزش چندانی نخواهد داشت.
ناشناس : خدا از همان ابتدای خلقت انسلن به او توانایی درک و اندیشیدن داد تا کار کند و مزد دست خود را بخورد پس تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی هیچ دستت نگیرد.
*************
هر ضرب المثلی ریشه در جایی دارد و حکمتی در آن نهفته است. ضرب المثل از تو حرکت ازخدا برکت را بارها شنیده اید و به کار برده اید. قصه از آنجا شروع میشود که ؛ شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است . به همین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد .
به همین قصد یک روز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد .همینکه ظهر رسید از خداون طلب ناهار کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید گفت :هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از گرسنگی داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی سیر شد ، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد.
درویش به آن مرد گفت :فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی ؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد .