انشای | جدیدترین انشا

انشا در مورد طبیعت

انشا در مورد طبیعت

/ انشا در مورد طبیعت /

******************

انشا در مورد طبیعت

طبیعت یعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است .از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و دمن تا دریا و غروب و خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان من قادر به گفتن آن نیست طبیعت همان گلی است که ما از روی خود خواهی آن را از اصلش جدا می کنیم، تا زیبایی و عمر کوتاهش را کوتاه تر کنیم را کوتاه تر می کنیم. طبیعت همان دریایی است که از زیبایش استفاده می کنیم ،از جزر و مدش زیبایی طبیعت را بیش تر حس می کنیم،اما پس از ترک کردن دریا و ساحل هر آنچه که دور ریختنی است را در آن جا رها می کنیم ،با اینکه می دانیم این کار بد و ناپسند است ولی آن را انجام می دهیم و از همه بد تر زمانی است که برای تفریح خود زباله ها را در طبیعت رها م کنیم ، اما نمی دانیم چه آثار بدی برای خودمان دارد صدای طبیعت همچون آهنگ دلنواز روح ما را تازه می کند و به ما زندگی دوباره می بخشد .صدای شرشر آب صدای جیک جیک گنجشک ها و صدها صدای دیگر که از آن لذت می بریم . ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم ، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم . یادمان باشد که ما در برابر نعمت های خداوند مسئول هستیم و خداوند از ما درباره ی آن نعمت ها باز خواست می کند . خداوندا کمک کن تا قدر طبیعت را بهتر و بیش تر بدانیم. آمین

********

انشا در مورد طبیعت

دشتی وسیع در مقابلم قرار دارد. باران تازه بند آمده است.گلهای دشت سیراب شده و در باد پاییزی می رقصند. صدای بازدم هایشان را می شنوم که با نسیم ِپاییزی همراه شده و پیام نشاط را به دوردستها می برند.هوا لطیف است. اما خورشید مهلت نمی دهد. و با آمدنش شبنم گلها را الماس می کند.دشت می درخشد . این همه زیبایی واقعاً وسوسه انگیز است. و انسان را به جمع کردن این همه زیبایی تحریک می کند. اما افسوس که این قشنگی ها چیزی جز جادوی حیرت انگیز طبیعت نیست.
پا را پیش می نهم.کم کم به حاشیه جنگل می رسم.درختان سر به فلک کشیده به خوبی دشت را از جنگل متمایز می سازد. در اواسط جنگل تاریکی و رطوبت ناامیدی را با خود به ارمغان می آورند. انگار در پایین ها،زندگی مفهومی ندارد.اما نه،تک گیاهی در تاریکی روییده و برای خود زندگی می کند؛گل میدهد،میوه میدهد و مهمتر از همه اینکه رشد میکند.
کاجی از آن بالاها می افتد.هاگ هایش می ریزند. گیاهی کوچک سر از خاک بیرون می آورد.بدون نور رشد می کند تا به آن بالاها برسد. آن وقت برگهایش در زیر انوار خورشید می رقصند و آواز شادی می خوانند. این چیست که باعث می شود که یک گیاه سختی های رشد کردن را برخود هموار سازد؟ این عشق است؛ عشق به زندگی؛ عشق به بودن و عشق به پیشرفت.
در حاشیه انتهایی جنگل نور با سماجت از شاخ و برگ درختان گذشته و وارد جنگل می شود.خورشید کم کم راه پایین رفتن را در پیش می گیرد و غروب سر می رسد. غروب همیشه غمناک است،نمی دانم چرا؟ مانند یک دزد، شادی و امید دلم را ذره ذره می رباید. اما به هر حال غروب هم زیباست و مقدمه ای برای فردایی روشن تر،زیباتر و پر اُمید تر.
من اینجا ریشه در خاکم،امید روشنایی است. گرچه در این تیرگی ها نیست .من اینجا تا نفس باقیست می مانم. من اینجا روزی آخر،از دل این خاک با دست تهی گل برمی افشانم.

*************

انشا در مورد طبیعت

طبیعت در حال حرکت است و با حرکت خود چهار فصل زیبا را برای ما نقاشی می کند.

بهار با ناز و خرامان از راه می رسد و با آمدنش زمین از خواب زمستانی بیدار شده و جانی تازه می گیرد و فوران هیجان و انرژی سرشارش باعث می شود تا جوانه های زیبای بهاری به یکباره از دل خاک سر بیرون آورند.

بهار فصل گل هاست، گل های صورتی، سفید، سبزه های شاداب و زیبا. رودها دوباره به جریان می افتند و صدای شرشر آب و نغمه سرایی دلنشین پرندگان در جنگل های سرسبز نوید سالی پربرکت را به ما می دهند.

گویی خداوند فرصتی جدید در اختیار ما قرار داده و می گوید: “از نو شروع کن، حرکت کن و قبل از فرا رسیدن فصل سرما و قبل از دوران پیری و فرسودگی به آن چه برایت مقدر کرده ایم و لایقش هستی جامه عمل بپوشان، مراقب باش دچار سرما نشوی!”

تماشای طبیعت همچون آینه ای زیبا و شفاف راه زندگی من را در برابرم ترسیم می کند، به تابستان که نگاه می کنم تنها شگفتی می بینم و درس هایی که در آن نهفته است … خورشید با تمام نیرویش می تابد و آن ها که ضعیف تر هستند می سوزند و قوی ترها را می رویاند و به میوه و بار می نشاند.

همه چیز در اوج پختگی، همه چیز در کمال رویش، همه آن چه را کاشته اند برداشت می کنند و اوج سخاوت را در زمین، درختان و خورشید می بینی.

ما نیز باید در تابستان زندگی مان گل های وجود خود را به میوه تبدیل کرده و ریشه های خود را داخل زمین محکم کنیم تا استوارتر بایستیم.

پاییز هزار رنگ فرا می رسد که آسمانش غرنده و آفتابش ملایم تر شده است. همه چیز دست به دست هم می دهد تا طبیعت با تکاندن بار و بر و سبک کردن خود، برای زمستان و خوابی چندماهه آماده می شود و در این تکاپوی زیبا هر روزی که به طبیعت نگاه می کنیم رنگی تازه و معجزه ای زیبا نظرمان را جلب می کند.

زمستان نیز خواهد آمد با برف و بوران و سرما، همه چیز به ظاهر خواب و یخ زده می شود اما در دل خاک، دانه ها با دل قرص در انتظارند و می دانند طبیعت هیچگاه عهدش را فراموش نخواهد کرد … آمدن بهار را!

مسیر طبیعت بسیار زیباست و تمام موجودات شیفته این زیبایی بوده و آن را دنبال می کنند اگرچه کسانی هم هستند که می خواهند قوانین و نظم طبیعت را بر هم زده از بین ببرند و غافل از این که با این کار تنها به خودشان آسیب رسانده و راه را برای خود و آیندگان سخت تر می کنند.

*********

انشا در مورد طبیعت

تماشای طبیعت خیلی لذت بخش است از درختان زیبا گرفته تا گل های رنگارنگ و عطرآگین وگونه های حیوانی قشنگ وسبزه زارهای پهناور و کوه های برافراشته همه وهمه چشمان ما را به تماشای خود فرا می خوانند .

وقتی بهار جامه ی سبز رنگ و رنگارنگ خوذ را بر تن می کند با دیدن آن احساس ارامش میکنیم دوست داریم هر لحظه در کنار آن بنشینیم و زبان به توصیف آن بگشایم وقتی صدای شرشر آب به گوش می رسد

یا وقتی قایقی سوار بر امواج پر تلاطم دریا می بینیم در دل احساس سبکی می کنیم .

و این چقدر لذت بخش است .

طبیعت مال ماست باید در حفظ و نگهداری بکوشیم .

فکرش را بکنید وقتی ما زیر سایه یه درخت میاساییم، چشم بر سایه آن می پوشیم و زیر درخت آتش روشن می کنیم و یا بر تنه ی درخت زبان بسته یادگاری می نویسیم

بسیارشرمم می آید.

غروب در نوع خود بی نظیر است وقتی خورشید بعد از یک سفر یک روزه چشم از زمین فرو می بندد و دستی به نشانه ی خدا حافظی تکان می دهد

و چهره در پس کوه های سر به فلک کشیده مغرب قایم می کند .

و پرده یسیاه شب دامن گستر می شود .

زیبا و دل چسب است .

طلوع زیبا نیست ؟

چه بگویم که هرچه در زمین است زیباست و نشان از خالقی یکتا دارد .

خالقی که ریبا دوست است و زیبا آفرین !

دست در دست هم دهیم به مهر و محیط پاکیزه ی خودرا آلوده نکنیم .

هر گیاهی، هرخاری ، هر بوته ای و هر سنگی و…

از  این خاک خدا ارزشی دارد به وسعت زندگی پس خرابش نکنیم .

***********

انشا در مورد طبیعت

طبیعت یکی از هزاران نعمت هایی است که خداوند به مخلوقاتش عطا فرموده تا در ضمن استفاده و لذت از آن، در حفظش کوشا باشند.طبیعت یعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است ؛ از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و صحرا تا دریا و غروب خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان، قادر به وصف آن نیست.

تماشای طبیعت خیلی لذت بخش است. از درختان زیبا گرفته تا گل های رنگارنگ و عطرآگین و گونه های حیوانی قشنگ و سبزه زارهای پهناور و کوه های برافراشته، همگی چشمان ما را به تماشای خود فرا می خوانند .

وقتی بهار جامه ی سبز رنگ و رنگارنگ خود را بر تن می کند با دیدن آن احساس آرامش می کنیم و دوست داریم هر لحظه در کنار آن بنشینیم و زبان به توصیف آن بگشاییم. وقتی صدای شرشر آب به گوش می رسد یا وقتی قایقی سوار بر امواج پر تلاطم دریا می بینیم، در دل احساس سبکی می کنیم و این چقدر لذت بخش است. غروب خورشید که دیگر جای خود دارد! وقتی خورشید بعد از یک سفر یک روزه چشم از زمین فرو می بندد و دستی به نشانه ی خداحافظی تکان می دهد و چهره در پس کوه های سر به فلک کشیده مغرب قایم می کند و پرده ی سیاه شب دامن گستر می شود، زیبا و دل چسب است.

و زیباتر از تمام این ها، بیدارشدن از خواب در یک فصل زمستانی و تماشای بلورهای زیبای برف است که با لبخند روی ساقه های خشکیده ی درختان به خواب رفته، جا خوش کرده اند! و درختانی که لباس سفید بر تن کرده و به خوابی کوتاه مدت فرو رفته اند.

آری طبیعت زیباست چرا که خالق آن زیباست.

************

انشا در مورد طبیعت

در یک صبح بهاری، باران زیبایی می بارید و من نیز در گوشه ای از دشت زیبا با چتر رنگی ام روی صندلی چوبی نشسته بودم و به آفریده های خدا می اندیشیدم تا اینکه در ذهنم به طبیعت پیش رویم رسیدم. چه نعمت وسیعی پیش رویم بود. سرسبزی دشت و چمن و صدای زیبای قطرات باران، و گنجشک هایی که سراسیمه به لانه هایشان در لابه لای درختان پناه می بردند.

صدای بارش باران و رعد و برق، دشت را فرا گرفته بود. آسمان چه با شادی قطره های باران را راهی زمین می کرد و گل های رنگارنگ را خیس! ساعاتی بعد باران قطع شد و خورشید از پشت ابرها چهره نشان داد و رنگین کمانی به پا انداخت. چه رنگین کمان دلنشینی! با رنگ های نیلی، بنفش،آبی، سبز، زرد، نارنجی و قرمز. چه رنگ های دلربایی!
خالق تمام این زیبایی ها خداوندی است که زیبایی را دوست دارد و نعمت های زیادی را به ما ارزانی داشته است.

طبیعت خداوند پر از زیبایی است و زبان در بیان آن ها قاصر است. ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم. ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم. یادمان باشد که ما در برابر نعمت های خداوند مسئول هستیم و خداوند از ما درباره ی آن نعمت ها باز خواست می کند. خداوندا کمک کن تا قدر طبیعت را بهتر و بیش تر بدانیم.

*************

انشا در مورد طبیعت

طبیعت در حال حرکت است و با حرکت خود چهار فصل زیبا را برای ما نقاشی می کند.

بهار با ناز و خرامان از راه می رسد و با آمدنش زمین از خواب زمستانی بیدار شده و جانی تازه می گیرد و فوران هیجان و انرژی سرشارش باعث می شود تا جوانه های زیبای بهاری به یکباره از دل خاک سر بیرون آورند.

بهار فصل گل هاست، گل های صورتی، سفید، سبزه های شاداب و زیبا. رودها دوباره به جریان می افتند و صدای شرشر آب و نغمه سرایی دلنشین پرندگان در جنگل های سرسبز نوید سالی پربرکت را به ما می دهند.

گویی خداوند فرصتی جدید در اختیار ما قرار داده و می گوید: “از نو شروع کن، حرکت کن و قبل از فرا رسیدن فصل سرما و قبل از دوران پیری و فرسودگی به آن چه برایت مقدر کرده ایم و لایقش هستی جامه عمل بپوشان، مراقب باش دچار سرما نشوی!”

تماشای طبیعت همچون آینه ای زیبا و شفاف راه زندگی من را در برابرم ترسیم می کند، به تابستان که نگاه می کنم تنها شگفتی می بینم و درس هایی که در آن نهفته است … خورشید با تمام نیرویش می تابد و آن ها که ضعیف تر هستند می سوزند و قوی ترها را می رویاند و به میوه و بار می نشاند.

همه چیز در اوج پختگی، همه چیز در کمال رویش، همه آن چه را کاشته اند برداشت می کنند و اوج سخاوت را در زمین، درختان و خورشید می بینی.

ما نیز باید در تابستان زندگی مان گل های وجود خود را به میوه تبدیل کرده و ریشه های خود را داخل زمین محکم کنیم تا استوارتر بایستیم.

پاییز هزار رنگ فرا می رسد که آسمانش غرنده و آفتابش ملایم تر شده است. همه چیز دست به دست هم می دهد تا طبیعت با تکاندن بار و بر و سبک کردن خود، برای زمستان و خوابی چندماهه آماده می شود و در این تکاپوی زیبا هر روزی که به طبیعت نگاه می کنیم رنگی تازه و معجزه ای زیبا نظرمان را جلب می کند.

زمستان نیز خواهد آمد با برف و بوران و سرما، همه چیز به ظاهر خواب و یخ زده می شود اما در دل خاک، دانه ها با دل قرص در انتظارند و می دانند طبیعت هیچگاه عهدش را فراموش نخواهد کرد … آمدن بهار را!

مسیر طبیعت بسیار زیباست و تمام موجودات شیفته این زیبایی بوده و آن را دنبال می کنند اگرچه کسانی هم هستند که می خواهند قوانین و نظم طبیعت را بر هم زده از بین ببرند و غافل از این که با این کار تنها به خودشان آسیب رسانده و راه را برای خود و آیندگان سخت تر می کنند.

*************

انشا در مورد طبیعت

طبیعت یعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است . از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و دمن تا دریا و غروب و خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان من قادر به گفتن آن نیست.

طبیعت همان گلی است که ما از روی خود خواهی آن را از اصلش جدا می کنیم، تا زیبایی و عمر کوتاهش را کوتاه ترکنیم را کوتاه تر می کنیم. طبیعت همان دریایی است که از زیباییش استفاده می کنیم ،از جزر و مدش زیبایی طبیعت را بیش تر حس می کنیم،اما پس از ترک کردن دیا وساحل هر آنچه که دور ریختنی است را در آن جا رها می کنیم ، با اینکه می دانیم این کار بد و ناپسند است ولی آن را انجام می دهیم و از همه بد تر زمانی است که برای تفریح خود زباله ها را در طبیعت رها می کنیم ، اما نمی دانیم چه آثار بدی برای خودمان دارد.

صدای طبیعت همچون آهنگ دلنواز روح ما را تازه می کند و به ما زندگی دوباره می بخشد . صدای شرشر آب صدای جیک جیک گنجشگ ها و صدها صدای دیگر که از آن لذت می بریم . ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم ، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم .

**********

انشا در مورد طبیعت

مقدمه:

مگر می شود در این دنیا و در میان این همه شلوغی و هرج و مرج زندگی کنی و به دنبال جایی یا مکانی برای استراحت و داشتن آرامش نباشی. جایی مثل طبیعت.

تنه انشا:

جایی که پر باشد از عطر دل انگیز شگوفه ها و صدای پرندگان و باد نسیمی در میان شاخ و برگ های درختان بوزد. مگر می شود در لابه لای درختان قدم برداری و صدای پرندگان گوشت را نوازش دهد و تو را وارد خلسه ایی سرشار آرامش و عشق نبرد.

مگر می شود در کنار رودخانه ی روان بنشینی و با صدای جریان آب شکرگزار نعمت های بی کران پروردگار نباشی… رودخانه ایی که به ما یادآور می شود زندگی نیز مانند همین مسیر رودخانه، جریان دارد و می گذرد. گاهی آب روان بر تخته سنگی می خورد و گاهی از مسیر رودخانه خارج می شود. اما همه ی این اتفاقات می گذرند و دوباره جریان می یابند. اینها درس هایی است که از طبیعت می گیریم.

یاد می گیریم که طبیعت یکی از زیباترین نعمت ها است که خداوند به ما عطا کرده و ما انسان ها نیز موظف هستیم که از آن ها مراقبت کنیم. به قول سهراب سپهری آب را گل نکنیم و یا درختان را برای چند برگ کاغذ بیشتر قطع نکنیم و یا با ریختن آشغال و زباله زمین و طبیعت را آلوده نکنیم.

اما در ازای آن گل بکاریم و درختان بیشتری بکاریم و با صرفه جویی مانع از قطع درختان شویم تا روزهای بیشتری را همراه با خانواده به دل طبیعت برویم و با ثبت خاطرات بیشتر و زیباتری صفحه های زندگی را ورق بزنیم و همچنین با مراقبت و مواظبت از طبیعت روزهای دلنشین بیشتری برای خود و آیندگان ثبت و ضبط کنیم.

نتیجه گیری:

دنیایی را تصور کنیم که هیچ درختی روی زمین باقی نماند و همه ی رودخانه ها خشک و ترک خورده باشند و هیچ گلی روی زمین به ما لبخند نزند. آیا در چنین مکانی می شود زندگی کرد و زنده ماند و شاد بود!