انشا در مورد ماه رمضان
انشا های جدید درباره ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان
**********
انشا در مورد ماه رمضان شماره یک
موضوع انشا :چرا روزه میگیرم
مقدمه :
انشای خود را با نام او آغاز میکنم که بخشنده گناهان و پناه بندگان عاصی است.
انشا ماه رمضان کوتاه
متن انشا :
نمیخواهم در این انشا مورد حس زیبای کنار هم بودن سر سفره افطار با شما سخن بگویم ، چون بعید میدانم هدف روزه دور هم بودن و خوردن افطاری های مفصل باشد.
نمیخواهم در مورد معنویت سحرگاهان با شما بگویم ، چون حتی ما روزه داران هم بیشتر از درک معنویت سحرگاهی درگیر خوردن سحری عجله ای و بعد هم خوابیدن هستیم .
نمیخواهم از خواص کاملا علمی روزه روی بدن انسان که حتی پزشکان هم به آن معترف هستند با شما بگویم چون باور نمیکنم خدا برای این روزه را به ما واجب کرده باشد که بدنمان سالم تر و قوی تر باشد.
نمیخواهم از ضرورت درک فقر و گرسنگی بگویم ، چون حتی وقتی روزه دار هستیم حال گرسنگان را متوجه نمیشویم چون مطمئن هستیم بعد از افطار یک عالمه خوراکی خوشمزه در انتظار ماست .
ما حتی در ماه رمضان هم حال فقرا و گرسنگانی که روزها را تنها با نان خالی سپری میکنند درک نمیکنیم ،چون سفره های رنگارنگ و متنوع افطار و سحر ما شباهتی به سفره های خالی فقرا ندارد .
انشا درمورد ماه رمضان
پس چرا روزه میگیرم ؟؟
ممکن است هر کس برای این سوال پاسخی داشته باشد …
من روزه میگیرم چون خداوند روزه داری را بر من واجب کرده است ،
روزه میگیرم که حتی یک بار در سال هم که شده افساری به نفس سرکش و طغیانگرم که مدام با هوس هایش مرا به سویی میراند بزنم.
حداقل چند ساعت در روز انسان تر بودن را تمرین کنم
میتوانم شکیبا تر باشم ،
کمتر به فکر خودم باشم ،
کمتر دروغ بگویم ، غیبت کنم…قسم الکی بخورم
بیشتر حواسم به خدا باشد
و حتی ذره ای هم که شده انسان بهتری باشم…
برای من روزه داری تمرین سختی کشیدن برای بهتر شدن است .
مهم نیست این روزه روی جسمم ، معده و قلب و روده وکبدم اثر خوبی دارد یا نه ، اینبار مهم روح من است . اینکه یک ماه در سال هم شده اولویت به جای جسم و خورد و خوراک و لذت هایش … روح خسته ام باشد..
من در این ماه میخواهم کمی به داد روحم برسم …
که حتی با خواندن چند آیه کوتاه از قرآن سیراب شود ،
با انجام دادن یک کار خیر کوچک مهربان تر شود
و با تمرین صبر و شکیبایی بزرگ تر شود.
ان شاالله
نتیجه گیری :
در پایان باید بگویم که میدانم احتمالا نمیتوانم به همیه این ها برسم اما خوب تمرین کردن هیچ وقت بی اثر نیست
و روزه گرفتن تمرین بندگی خداست.
************************************************************
انشا ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان شماره دو
موضوع انشا : ماه رمضان (کوتاه – به زبان ساده )
مقدمه :
ماه رمضان ماه بندگان خداست و من میخوامی در مورد ماه مبارک رمضان انشا بنویسم.
متن انشا :
در ماه رمضان بر همه مردم مسلمان واجب است که در آن سی روز روزه بگیریند .
یعنی از اذان صبح تا اذان شب هیچ چیز نخورند و گناه نکنند.
و گر نه روزه آنها باطل میشود.
اگر کسی به دلایلی کسی نتواند یک یا چند رو روزه بگیرد باید روزهاش را قضا کند.
البته نه تنها شکمشان باید روزه باشد چیزی نخوریم بلکه باید تمام اعضای بدنمان روزه باشد؛
دست زبان چشم و گوش روزه باشد یعنی دست به چیزهای نجس نزنیم.
چشممان روزه باشد یعنی با چشم به چیزهای بد نبینیم .
زبان روزه باشد یعنی سعی کنیم با گوشمان فحش و چیزهای بد نشنویم.
شبهای قدر در ماه رمضان است.
ما در شب های قدر دعا میکنیم تا خدا چیزهایی خوبی برای سال جدید ما بنویسد .
اگر ما یک آیه در این ماه مبارک بخوانیم مثل این است که یک ختم قرآن در ماههای دیگر است.
البته نماز و روزه بر بچههای کوچک واجب نیست .
اما اگر بخواهند روزه بگیرند میتوانند روزه را کلهگنجشکی بگیرند .
و اگر روزه کلهگنجشکی بگیرند هم ثواب دارد و این طوری هم به آرزویشان رسیدهاند و هم ثواب بردهاند.
نتیجه گیری :
ماه رمضان ماه بزرگی است . من با این که کودک هستم ولی سعی میکنم روزه بگیرم حتی اگر گرسنه شدم روزه کله گنجشکی میگیرم که هم ثواب کنم و هم خدا من را بیشتر دوست داشته باشد.
************************************************************
انشا درمورد ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان شماره سه
موضوع انشا :خاطره یک روز سخت روزه داری ( به زبان ادبی )
مقدمه :
ماه برکت زِ آسمان میآید
صوت خوش قرآن و اذان میآید
متن انشا :
انشا در مورد ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان شماره چهار
موضوع : در ماه رمضان چه کارهایی انجام میدهیم ؟
مقدمه :
ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است و روزهای آن با روزهای دیگر سال تفاوت زیادی دارد. من میخواهیم در این انشا در مورد روزه داری در این ماه و کارهایی که در آن انجام میدهم برای شما انشا بنویسم .
متن انشا :
روزه گرفتن برای من کمی سخت است اما این ماه را خیلی دوست دارم و به نظرم تحمل سختی غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی ارزش لحظه های افطار را دارد که همه ما دور سفره افطار چمع می شویم و در حالی که به دعاهای بعد از اذان مغرب گوش می کنیم روزه خود را با یک خرما یا یک قاچ هندوانه و یا یک استکان چای باز می کنیم.
مادرم همیشه به من یاداوری می کند که ماه رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی نیست بلکه در طول روزهای این ماه باید به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن انسان بهتری شویم، مثلا باید زبان خود را از گناه های غیبت و دروغ و تهمت زدن به دیگران پاک نگه داریم و با چند ساعت گرسنگی، بیشتر بتوانیم افراد فقیر را که خیلی وقت ها گرسنه می مانند درک کنیم.
من افطار را خیلی دوست دارم اما بیدار شدن در سحری برایم سخت است چون در آن موقع میل زیادی به غذا خوردن ندارم اما اگر در زمان بین افطار تا خوابیدن در خوردن زیاده روی نکنیم راحت تر می توانیم سحری بیدار شده و یک وعده غذای کامل بخوریم تا برای روزه گرفتن انرژی کافی داشته باشیم. من در شب های قدر به همراه پدر و مادرم به مسجد می رویم و تا سحر بیدار می مانیم، می دانم که شب قدر از هزار ماه بهتر است و سعی می کنم از این شب ها خوب استفاده کنم.
از زمانی که بچه بودم یادم هست که مادرم برای پختن غذای افطار و سحری زحمت های زیادی می کشد، او هر شب قبل از سحری زودتر از ما از خواب بیدار می شود و غذا را آماده می کند چون می گوید ما غذای تازه را بهتر می توانیم بخوریم. او سفره را می چیند، ما را از خواب بیدار می کند و بعد از غذا و نماز که ما می خوابیم بیشتر بیدار می ماند و کارهای باقی مانده را انجام می دهد. مادرم نقش مهمی در روزه داری من دارد و من همیشه و مخصوصا در ماه رمضان از خداوند می خواهم که سلامتی و عمر طولانی به مادرم بدهد.
نتیجه گیری :
با این که روزه داری بخصوص در روز های طولانی کار سختی است امام من همیشه وقتی ماه رمضان تمام میشود دلم برایش تنگ میشود چون حس و حال معنوی این ماه را دوست دارم و امیدوارم نماز و روزه همه کسانی که در این ماه روزه دار بوده اند مقبول درگاه الهی باشد. آمین .
************************************************************
انشا زیبا در مورد ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان شماره پنج
موضوع : انشا در مورد ماه مبارک رمضان
مقدمه :
با نام خداوند مهربان قلم در دست میگیرم تا در مورد ماه مبارک رمضان انشا بنویسم .
انشا در مورد ماه رمضان پایه هفتم
متن انشا :
ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است.میگویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است.
این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شبهای قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است.ماهه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریفترین ماههای سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می شود، و پرستش در یکی از شبهای آن « شب قدر » بهتر از پرستش هزار ماه است.
انشا در مورد ماه رمضان با مقدمه و نتیجه
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماهها است؛ روزهایش بهترین روزها، شبهایش بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفسهای شما تسبیح، خواب شما پرستش،، عملهایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.پس با نیتی درست و دلی پاکیزه، پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسیی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد.
با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزهداران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز پرستش و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.
************************************************************
انشاء درباره ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان شماره شش
موضوع انشا : خاطره روزه گرفتن در کودکی
مقدمه :
ماه رمضان ماهی است که با همه ماهها فرق دارد و ما در این ماه روزه میگیریم. من در انشای خود قصد دارم خاطره اولین روزی را که روزه گرفتم، بنویسم.
انشای درباره ماه رمضان
متن انشا :
نتیجه گیری :
متن ادبی ماه رمضان
انشا در مورد ماه رمضان شماره هفت
موضوع انشا : انشا ادبی درباره ماه رمضان
مقدمه :
رمضان ماه مهربانی خداوند است … با نام خداوند آغاز میکنم تا در در مورد مهربانی و بکاتش در ماه رمضان انشا بنویسم .
متن انشا :
خداوند در ماه پرفضیلت رمضان سفره ای پربرکت می چیند و تمامی بندگانش را به ضیافتی بزرگ دعوت می کند، چقدر زیباست مهمان مهمانی خداوند باشی و کنار سفره ای بنشینی که خداوند آن را برایت تدارک دیده است اما آیا از آداب مهمان شدن در محضر خداوند چیزی می دانیم و آیا شایستگی حضور در چنین مهمانی را داریم؟
اگر عمری باقی بماند، رمضانی دیگر فرا برسد و ما در صحت و سلامت کامل به سر ببریم یعنی خداوند از ما دعوت کرده، شاید لیاقت این مهمانی را نداشته باشیم، شاید از آداب مهمانی اش چیز زیادی ندانیم، اما او از ما دعوت می کند و در همین رمضان هایی که می آید و می رود آداب مهمانی اش را به ما یاد خواهد داد.
رمضان تمرین است، تمرین تسلیم، از خود گذشتن، دل بریدن از غرایز انسانی، تمرین گناه نکردن، تمرین استغفار و توبه کردن و شایسته و لایق مهمانی خدا شدن به خود ما بستگی دارد که رمضان بگذرد و بتوانیم از آن چه یاد گرفته ایم به خوبی در روزهای دیگر سال استفاده کنیم.
فقیران را بهتر درک کنیم، با مردم مهربان تر برخورد کنیم، اعضای بدن را از گناه کردن دور نگه داریم و چشم ها را از آن چه نباید دید، دست ها را از آن چه نباید کرد، زبان را از آن چه نباید گفت و گوش ها ار از آن چه نباید شنید برحذر داریم.
نتیجه گیری :
بیا رمضان امسال را دریابیم و توفیق حضور را از دست ندهیم که بسیاری در رمضان های قبل بودند و امسال در میان ما حضور ندارند و بسیاری امسال هستند و سال دیگر نخواهند بود …. شاید ما نیز جزو همان بسیاری ها باشیم!
************************************************************
موضوع انشا درباره فضیلت روزه داری
انشا در مورد ماه رمضان شماره هشت
موضوع انشا : انشا در مورد ماه رمضان ( طنز )
متن انشا :
من فقرا را از نزدیک ندیده ام اما معلوم است که آنها زندگی خیلی سختی دارند و بیچاره ها خیلی زجر میکشند چون مامانم از یک هفته قبل از ماه رمضان همه ی اش دارد سبزی خرد میکند و گوشت ومرغ و ماهی هایی راکه پدرم خریده است رابه زور در داخل یخچال جا میدهد .
ما هرروز سحر از خواب بیدار می شویم و مامانم کلی غذا و سالاد و میوه و چایی و آب وماشعیر سر سفره می گذارد و تند تند به ما میگوید بخورید بخورید هم اکنون اذان میگه .بیچاره فقرا هرروز از صبح تا ظهر حالت تهوع دارند و از ظهر تا عصر غش وضعف دارند ودوباره از افطار تا آخر شب هم از بس که زولبیا وخرما و آب و غذا و سالاد و میوه و نوشابه میخورند حالت تهوع دارند .
خلاصه فقرا خیلی زندگی سخت و دردناکی دارند. داود پسر همسایه مان میگوید آقای معلم دینی کلاس پنجمی ها گفته اگه دو بار به دختر همسایه نگاه کنید روزه تان باطل میشود و ما دیروز که دختر همسایه مان داشت از کوچه رد میشد همین جوری داشتیم یه نظر نگاهش میکردیم تا رد شود که خشمگین شد و گفت چیه مثه سگ نگاه میکنین داود میگوید آقای دینی گفته هر کس فحش بدهد روزه اش باطل میشود .
پدرم بعضی روزها که از اداره میآید خیلی بد اخلاق است و میگوید مرتیکه نگذاشته امروز بخوابیم . من فکر میکنم آقای مرتیکه از سر حسودی نمی گذارد پدرم در اداره بخوابد تا نتواند فقرا را درک کند .
************************************************************
مقاله در مورد علت روزه گرفتن
انشا در مورد ماه رمضان شماره نه
موضوع انشا : روزه دار حقیقی کیست ؟ روزه چه کسانی مقبول است ؟
مقدمه :
با خود می اندیشم آیا همین که از اذان صبح تا اذن مغرب و عشاء روزه بگیرم کافی است ؟ این انشا را برای خودم مینویسم تا به خودم یا آوری کنم روزه داری تنها به گرسنگی و تشنگی کشیدن نیست و برای قبولی روزه و عبادات ماه رمضان باید انسان بهتری شوم …
متن انشا :
اگر ما ماه رمضانی را گذراندیم، شبهای احیایی را گذراندیم، روزههای متوالی را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلط هستیم و میتوانیم جلو نفس اماره را بگیریم، این علامت قبولی روزه ماست.
بعضی از دانشآموزان میگویند من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم میشود و بعضی هم که اهل کارهای سخت هستند میگویند قدرت کارم کم میشود و توان انجام کار ندارم، پس روزه بد چیزی است، این علامت قبول نشدن روزه ماست؛ چون روزه را باید از صمیم قلب بگیریم.
درصورتی که اگر انسان در ماه رمضان روزه گیر واقعی باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگی بدهد و همینطور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنی قبلاً یک صبحانه و یک ناهار و یک شام میخورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلی زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذای متعارف بخورد، بعد احساس میکند که هم نیروی بدنیاش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروی روحیاش بر کار خیر و برای تسلط بر نفس. این حداقل عبادت است.
نتیجه گیری :
از آنچه گفتیم نتیجه میگیریم که برای بهره بردن از ماه رمضان باید به قلبمان مراجعه کنیم و به جای اینکه به ظاهر روزه و گرسنگی و تشنگی دقت داشته باشیم، به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن تبدیل به انسانی بهتر شویم.
انشا ادبی درباره مهمانی خدا
انشا در مورد ماه رمضان شماره ده
موضوع انشا : چرا روزه میگیریم ؟
مقدمه :
به نام خدا
این انشا هم خاطره من از یک روز سخت روزه داری است و هم جواب این سوال که چرا ما با این که روزه گرفتن کار سختی است روزه میگیریم ؟
انشا روزه
متن انشا :
سال گذشته ماه رمضان، با بچه های محلمان می رفتیم فوتبال بازی می کردیم.
آنها روزه نمی گرفتند و البته چند تایشان به سن تکلیف نرسیده بودند، از این جهت عذرشان موجه بود.
من اما روزه می گرفتم. اما خیلی سخت بود،
روز اولی که رفتیم فوتبال هوا خیلی گرم بود
و منم چون کلی دویده بودم، حسابی خسته شده بودم.
عرق میریختم و خیلی به اینکه روزه ام فکر نمی کردم.
اما یک ساعتی که گذشت، کم کم دهانم خشک شده بود و به شدت تشنه بودم.
وسوسه شدم که روزه ام را بشکنم.
اولش کلی با خودم کلنجار رفتم که بروم یا نه، آب خنک گوشه ی زمین را بنوشم یا نه؟
خلاصه با اینکه بچه ها جلوی چشمم آب می خوردند، مقاومت کردم و روزه ام را نشکستم.
دلم می خواست ماه رمضان را کامل روزه بگیرم و البته به سخت بودن آن کاملا واقف بودم.
شب اول بعد از بازی وقتی رسیدم خانه خیلی تشنه ام بود. وحشتناک بود.
اما تحمل کردم و آب نخوردم.
وقتی اذان شد، با ولع تمام شروع کردم به آب خوردن، آنقدری که دلم کمی درد گرفت.
کمی که حالم جا آمد با خودم نشستم به فکر کردن.
تعریف از خودم نباشد از اینکه توانسته بودم مقاومت کنم خیلی احساس بزرگی می کردم
و حس خیلی خوبی به خودم داشتم.
لذت صبر کردن و روزه گرفتن برای خدا را فهمیدم.
فهمیدم که رمضان پر نعمت ترین ماه خداست و یکی از نعماتش صبر و شکیبایی و عزت نفس می باشد.
نتیجه گیری :
در پایان از خدا ممنونم که چنان تجربه ای به من بخشید و انگیزه ای به من داد تا بتوانم کل ماه مبارک رمضان را روزه بگیرم و ممنونم که با قرار دادن مناسبت هایی مثل ماه رمضان به ما کمک میکند تا انسان های بهترو البته بنده های بهتری برای او باشیم .
************************************************************
انشا روزه گرفتن در ماه رمضون
انشا در مورد ماه رمضان شماره یازده
موضوع انشا : چرا در ماه رمضان روزه میگیریم ؟
مقدمه :
قیافه بچهها همیشه سر زنگ انشا دیدنی است! وقتی آقا معلم بطرف تخته میرود و روی آن با ماژیک مینویسد: «موضوع انشا»؛ همه یی بچهها سرک میکشند و آنها که دورتر نشستهاند به تخته خیره میشوند. وقتی کلاس تمام میشود و زنگ میخورد، بچهها غر میزنند که آخه چی بنویسیم؟ «ماه رمضان و فوائد روزهداری؟» امیر میگوید: «آخه روزه چه فایده داره؟» و حسن میگوید: «از کجا مطلب بیاریم؟» همین سؤال فکرم را اشغال کرده اما عزمم را جزم میکنم تا پاسخ سوالاتم را پیدا کنم…. بسم الله …
متن انشا :
اولین جرقهای که ذهنم را روشن میکند تو راه خانه است.نزدیک مسجد که میرسم یاد آقا جماعت مسجد میافتم! آقا جماعت مسجد روحانی جوانی است که عبای شکلاتی خوشرنگیمیپوشد و همیشه لبخند زیبایی بر لب دارد. ازآن لبخندهایی که به تو فرصت میدهد از او بپرسی و از حاج آقا بودنش نترسی! بهترین فرصت بعد از نماز است، وقتی نماز تمام میشود چند نفر قرآن به دست گرفتهاند، توی صف ایستادهاند.
گویا استخاره میخواهند. بالاخره نوبت من میشود. آقا جماعت یا همان لبخند مهربانش از من استقبال میکند: پسرم اگر بخواهی میتوانم دهها صفحه دربارهی ماه روزه و پاداش آن برایت بگویم، اما بهتر است از فکر خودت چیزی بنویسی. من چند راهنمایی بهت میکنم، دربارهی چند موضوع و رابطهی آن با ماه رمضان، خودت فکر کن و نتیجهاش را فرداشب برای من بیاور.
با راهنمایی حاج آقاتحقیق را شروع میکنم، به خانه میروم و از کتابخانه کوچک پدرم چند کتاب برمیدارم، تا چند ساعت پیش دنبال یک مطلب کوچک برای موضوع انشا میگشتم، اما وقتی موضوعات و راهنمایی حاج آقا را شنیدم ـ با استفاده از کتابخانهی پدرم ـ آنقدر مطلب پیدا کردم که نمیدانستم کدام را بنویسم و سرانجام اینطور نوشتم:
هنگامی که لب از خوردن و آشامیدن فرو میبندیم، لحظهها و ساعتها به سختی و کندی میگذرند، نگاهمان بر صفحهی ساعت میماند و ثانیهها و دقیقهها را میشمارد، بارها در ذهن خود به جمع و تفریق ساعتهای گذشته و مانده از روز میپردازیم. تشنگی معنای خودرا در خشکی دهان و گلو به ما میفهماند و گرسنگی با ضعف و ناتوانی اندامها و حالتی ویژه خودنمایی میکند، اکنون شکیبایی در همه یی لحظهها و ساعتها معنا میشود. از خود میپرسم یکی از موضوعات انشا من «صبر» و «شکیبایی» در ماه رمضان است،
چگونه در ماه رمضان میتوان به این هدیهی خدایی یعنی «شکیبایی» دست یافت؟
پاسخی که به ذهنم میرسد این است که: نخست بیش خود یادآور شویم در چه جایگاهی ایستادهایم و نگاه پر مهر و صفای برترین و پرشکوهترین موجود جهان حضرت حق «جلّ جلاله» رفتار و گفتار و کردار ما را میبیند و ثبت میکند و هرگز آنرا فراموش نمیکند و سپس به یاد آوریم که همه یی ثروتها، خوبیها و نیروها در دست او است، سپس کلام وحی را دربارهی پاداش «شکیبایان» به خاطر آوریم!
او علاوه بر آنکه بارها در کلام وحی آیههایی دارد که خداوند با صابران است و … . اما در یکی از آیههای قرآن نوید پاداشی بسیار بزرگ برای صابران داده است که از همه یی پاداشها بزرگ تر و برتر است. آن روز آقا جماعت مسجد چند موضوع دربارهی ماه رمضان پیشنهاد کرده.
گفت هر یک از بچههای کلاستان میتواند دربارهی ماه رمضان و صبر، ماه رمضان و سلامتی روح و جسم، ماه رمضان و پرستش خدا، ماه رمضان و امتهای پیشین و چند موضوع دیگر بنویسد، من ماه رمضان و صبر را انتخاب کردم و وقتی پاداش صبر را بررسی کردم، دیدم خداوند رحمان برای پرستشهای دیگر، پاداشهای مختلفی درنظر گرفته است و گفته است که با حساب و کتاب به آنها پاداش خواهد داد «جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِسابًا»۱ اما آنچه بعنوان پاداش صبر درنظر گرفته، چنان سترگ و حیرتانگیز است که با هیچ یک از کارهای خوب دیگر برابر نیست.
خداوند رحمان گفته است: «پاداش شکیبایان را بدون حساب پرداخت خواهد کرد»۲ در معجم المفهرس ـ قرآن کریم لیست واژگان قرآن ـ با واژهی «اجر» به جستجو میپردازم و به این نتیجهی زیبا و شگفتانگیز میرسم که یکی از دستآوردهای پرارزش ماه رمضان و روزههای آن، رسیدن به صبر است، همان صبری که خداوند برای آن پاداشی بیحساب درنظر گرفته است. خدایا اگر این انشا و نتایج تحقیق را پیش آقا جماعت مسجد ببرم.
نتیجه گیری :
در پایان به این می اندیشم که چه خواهد شد و اگر این انشا را در کلاس بخوانم چه نمرهی خواهم گرفت؟! اما از همه ی مهمتر آنکه خودم فهمیدم ماه رمضان چه قدر مهم است و چه موضوعاتی دربارهی آن میتوان نوشت.
************************************************************
انشا ساده درباره ماه رمضان
ماه رمضان ماه مهمانی خداوند است و روزهای آن با روزهای دیگر سال تفاوت زیادی دارد. روزه گرفتن برای من کمی سخت است اما این ماه را خیلی دوست دارم و به نظرم تحمل سختی غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی ارزش لحظه های افطار را دارد که همه ما دور سفره افطار چمع می شویم و در حالی که به دعاهای بعد از اذان مغرب گوش می کنیم روزه خود را با یک خرما یا یک قاچ هندوانه و یا یک استکان چای باز می کنیم.
مادرم همیشه به من یاداوری می کند که ماه رمضان فقط تحمل گرسنگی و تشنگی نیست بلکه در طول روزهای این ماه باید به این فکر کنیم که چگونه با روزه گرفتن انسان بهتری شویم، مثلا باید زبان خود را از گناه های غیبت و دروغ و تهمت زدن به دیگران پاک نگه داریم و با چند ساعت گرسنگی، بیشتر بتوانیم افراد فقیر را که خیلی وقت ها گرسنه می مانند درک کنیم.
من افطار را خیلی دوست دارم اما بیدار شدن در سحری برایم سخت است چون در آن موقع میل زیادی به غذا خوردن ندارم اما اگر در زمان بین افطار تا خوابیدن در خوردن زیاده روی نکنیم راحت تر می توانیم سحری بیدار شده و یک وعده غذای کامل بخوریم تا برای روزه گرفتن انرژی کافی داشته باشیم.
من در شب های قدر به همراه پدر و مادرم به مسجد می رویم و تا سحر بیدار می مانیم، می دانم که شب قدر از هزار ماه بهتر است و سعی می کنم از این شب ها خوب استفاده کنم.
از زمانی که بچه بودم یادم هست که مادرم برای پختن غذای افطار و سحری زحمت های زیادی می کشد، او هر شب قبل از سحری زودتر از ما از خواب بیدار می شود و غذا را آماده می کند چون می گوید ما غذای تازه را بهتر می توانیم بخوریم. او سفره را می چیند، ما را از خواب بیدار می کند و بعد از غذا و نماز که ما می خوابیم بیشتر بیدار می ماند و کارهای باقی مانده را انجام می دهد.
مادرم نقش مهمی در روزه داری من دارد و من همیشه و مخصوصا در ماه رمضان از خداوند می خواهم که سلامتی و عمر طولانی به مادرم بدهد.
***********************
انشا ادبی درباره ماه رمضان
خداوند در ماه پرفضیلت رمضان سفره ای پربرکت می چیند و تمامی بندگانش را به ضیافتی بزرگ دعوت می کند، چقدر زیباست مهمان مهمانی خداوند باشی و کنار سفره ای بنشینی که خداوند آن را برایت تدارک دیده است اما آیا از آداب مهمان شدن در محضر خداوند چیزی می دانیم و آیا شایستگی حضور در چنین مهمانی را داریم؟
اگر عمری باقی بماند، رمضانی دیگر فرا برسد و ما در صحت و سلامت کامل به سر ببریم یعنی خداوند از ما دعوت کرده، شاید لیاقت این مهمانی را نداشته باشیم، شاید از آداب مهمانی اش چیز زیادی ندانیم، اما او از ما دعوت می کند و در همین رمضان هایی که می آید و می رود آداب مهمانی اش را به ما یاد خواهد داد.
رمضان تمرین است، تمرین تسلیم، از خود گذشتن، دل بریدن از غرایز انسانی، تمرین گناه نکردن، تمرین استغفار و توبه کردن و شایسته و لایق مهمانی خدا شدن به خود ما بستگی دارد که رمضان بگذرد و بتوانیم از آن چه یاد گرفته ایم به خوبی در روزهای دیگر سال استفاده کنیم.
فقیران را بهتر درک کنیم، با مردم مهربان تر برخورد کنیم، اعضای بدن را از گناه کردن دور نگه داریم و چشم ها را از آن چه نباید دید، دست ها را از آن چه نباید کرد، زبان را از آن چه نباید گفت و گوش ها ار از آن چه نباید شنید برحذر داریم.
بیا رمضان امسال را دریابیم و توفیق حضور را از دست ندهیم که بسیاری در رمضان های قبل بودند و امسال در میان ما حضور ندارند و بسیاری امسال هستند و سال دیگر نخواهند بود …. شاید ما نیز جزو همان بسیاری ها باشیم!
*****************
انشای ادبی درباره ماه رمضان
رمضان ماه ضیافت عشق است.
خداوند رحمان در این ماه سفره ای به وسعت تمام آسمان ها و زمین می گستراند و بندگانش را به سوی خود فرا می خواند، و آنان که از عشق الهی سر شار هستند دعوت او را لبیک می گویند و بر سر سفره اش می نشینند، این بندگان، مهمان خدا هستند و برای آن ها هیچ لذتی بالاتر از این نیست که با معبود خویش هم نشین باشند.
رمضان ماه جدا شدن از منیّت است، و پرورش تفکر یست که دیگران، چه دوست و چه غریبه را مقدم بر خود بدانی و از حال آنان آگاه باشی.
این ماه، ماه رهایی از زمین و آسمانی شدن را به آدمی می آموزد.
مخلوقی که غرق در روزمره های زندگی ست و سرگردان شده و به دنبال گمشده اش می گردد، در سحر ها و افطار ها به درگاه معبود می رود و از او می خواهد که حال پریشانش را تسکین باشد، و گمشده اش که همانا خود معبود است را به او بر گرداند.
روزه داران ماه رمضان از معبود می خواهند که قلب شان از وسوسه های شیطانی نجات یابد و تقرب خدا نصیب شان شود، آن ها می خواهند به واسطه ی روزه، آن چه را نمی دیدند را ببینند و آن چه را نمی شنیدند را بشنوند.
جسم و روح این افراد همه تسبیح خدای را می گویند، نفس کشیدن شان نیز عبادت است و ملائکه بر آنان درود و رحمت می فرستند.
طاعت و عبادت ما باید زینت بخش این ماه باشد و از او که رحمان و رحیم است می خواهیم که ما را یاری کند تا در آن چه که باید انجام دهیم سستی نکنیم.
****************
انشای ادبی درباره ماه رمضان
از خواب که بیدار میشوی کل ماجرای فردایت جلوی چشمانت میآید. ناگاه خودرا بیدار و هشیار مییابی. در ظلمات شبانگاه ودر مقابل سفره ی سحری. با چشم هایي سرخ و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاري. یازده ماه در ناز و نعمت و عشق و حال بوده ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده اند.
اذان راکه گفتند تمام روز آینده را اما با اندکی تخلص به یاد آوردم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن.از خواب که بیدار می شوي کل ماجرای فردایت جلوی چشمانت میآید. ناگاه خودرا بیدار و هشیار می یابي.
در ظلمات شبانگاه ودر مقابل سفره ی سحری. با چشم هایي سرخ و خواب آلود، و در بین خواب و بیداری با بی میلی غذا را در دهان می گذاري. یازده ماه در ناز و نعمت و عشق و حال بوده ای اما از امروز یک ماه باید دلت را روزه سرا کنی. ناگاه بانگ اذان در گوش فلک دمیده می شود و همه ی و همه ی و همه ی اینبار آماده اند.
اذان راکه گفتند تمام روز آینده را اما با اندکی تخلص به یاد آوردم. اما به راستی که به یاد آوردنش تا کی بود مانند دیدن.صبح گراییده به ظهر ، از خواب بر می خیزم. تقریباً ساعت یازده ظهر است و من هیچ از روزه داری نمیدانم.
هنوز گویی زندگی ام زندگی روز های عادی است. دقیقه ها و ثانیه ها مثل همیشه به سرعت می دوند و میروند و همه ی همانی هستند که بودند و تا ساعت دیگر نخواهند بود. سکوت زیبایی بر همه ی جا حاکم است … بقیه انشا در ادامه این پست
در روز های رمضان عشق و حال های روزانه مانند خورشیدی تابان در بین تابستانی داغ و سوزان در گرم ترین حالت خود طلوع می کنند ودر تاریک ترین و نیمه جان ترین حالتشان در دم دم های شب غروب می کنند و بعد از نیم ساعت دوباره جانی دگر میگیرند و اینبار چون ماه میشوند.
حوصله ی آدم ها در ماه رمضان مثل ماه در اول رمضان از مو هم نازک تر است اما تا به وسط های رمضان میرسد بدن هم مثل روح عاشق روزه داری می شود و بازهم بعد ازآن شروع به خستگی می کنند تا … به راستی که روزه در ساعات اول بهشت است ولی در ساعات آخر کوه کندن است.
فقط در خانه با بیتابی از این اتاق تا آن اتاق می رفتم و نیرو ی عظیمی را از طرف یخچال و آشپز خانه و مخصوصا شیر آب احساس میکردم. آشپزخانه مانند آهنربایی روحم را دفع و جانم را جذب میکرد و من هم مانده بود در تناقضی عجیب. با چشمانی خسته و به قول بعضی ها صبحانه نخورده مینشینم پشت لپتاپ تا مدتی از ابر آهنربای یخچال دور بمانم . تقریباً ساعت های ظهر بود.
هر کجا که صحبتی آغاز می شد، تمام نمی شد مگر این که وسطش از غذا و آب حرفی گفته شود. همه ی جا حتی در کلاس رشید هم ممکن بود حرف از غذا بیاید و من چون شیری گرسنه فقط صبر میکردم. زمان دیر دیر می گذشت. هر ثانیه گویی دو برابر ثانیه ی قبلش بود.صبح را جوری با لپتاپ و بازی و نرم افزار خودرا سرگرم کردم اما گویی فایده نداشت.
یاد باد دو ماه قبل که بعد از مدرسه تا بازی ها را از روی سیستم اجرا میکردیم میدیدیم نیم ساعت گذشته است و از درسمان هیچ چیز پیش نرفته است اما امروز که درس نیست هیچ انگیزه ای هم مثل قبل برای بازی کردن نیست. خلاصه ی کلام که بالاخره بعد از بازی و خواندن درس های زبان در دقیقه ی نود ، وقت کلاس زبان و دیدار رشید میرسد. ناگاه در این زمان بود
که یک چیزی مانند خوره به مغزم و جانم میزند و من در عین خامی و جوانی هوس میکنم که با دوچرخه بزنم تا کلاس زبان. با چشمانی سرخ و بدنی خیس و با سرعتی بین یک و صفر و کاملا غیر عقلانی. همان ده میلی لیتر آبی را هم که در بدنم مانده نصیب پوستم می شود.
هر لحضه سرعتم کمتر می شود. با چهره ای رنگ پریده و فروانسانی و رو به موت میشوم مضحکه ی پیکان هایي که رد میشوند و میروند و گویی فاصله هر لحظه دورتر می شود ودر این میان آدم هایي را میتوان دید که معلوم نیست روزه گرفته اند یا روزه آنها را گرفته است؟
گویی شیطان قبل از هر شخصی آفتاب را وسوسه کرده بود. پرتو جان زدای آفتاب مثل هر سال دیگر چشم دیدن نداشت. اما پس از مدتی رسیدم به عمارت الرشید. داخل شدم ، شاید نخستین نفراتی که مرا در آنجا دیدند یاد روز های بارانی بهار افتادند. تنم کاملا خیس بود.
با بدنی گرم و حالی گرسنه و تشنه پس از کمی گپ زدن های همیشگی در مورد بازی ها و کلاس های تابستانی و اینطور چیز ها بازهم رشید ما را مجنون کرد ودر کلاسش را برای ما باز کرد. کلاس رشید جهنمی آتشین و سوزان بود ، نه به خاطر گرمایش و بلکه بخاطر رشیدش و بخاطر درس هایش.
در کلاس رشید فقط یک ساعت اول است که زود می گذرد ولی صبر و حوصله ی ما مانند دریایی است دو در دو و از یک سرش میتوانی طرف دیگرش را ببینی ودر کلاس رشید گویی این دریای کراندار وادار است جهانی را سیراب کند و بهمین دلیل است که نیم ساعت آخر کلاس رشید مانند یکسال می گذرد.
کلاس رشید با گرما و گرامر و گیر و گور هایش به پایان رسید. اما حالا که فکر میکنم زنده به کلاس رفتم و با حال موت داشتم از کلاس بیرون میزدم. هنوز هیچکس باور نکرده بود که واقعا از زندان رشید آزاد شده است و هیچکس باور نمیکند که تقریباً صد دقیقه در جوار رشید بوده است.
خیلی ها از کلاس فرار می کنند. هر وقت که رشید درباره ی تکالیف جلسه ی بعد می پرسد همه ی نفسی به نشان فراغت میکشند. اما امان از زمانی که رشید شاکی باشد.
به هرحال بازهم میرسیم به تکرار مسیر خانه تا کلاس اینبار گویی با انگیزه ی بالاتر و انرژی کمتری این مسیر را طی کنم و بهمین دلیل بود که وادار شدم میانبر بزنم و از یک مسیر آسان تر برسم به خانه. اما به خانه که میرسم مستقیم روی تخت خواب شیرجه میزنم و فقط چشمانم را می بندم. چشمانم سیاهی میرود حالم خراب است و مثل شیپورچی های آنجوری
چشمانم را بسته بودم. فقط فکر میکردم و همان ابزار فکر کردنم هم داشت کم کم غزل خداحافظی را میخواند. هر لحظه توانم نصف می شد. و زمان و به خصوص یک ربع مانده به اذان مانند یکسال می گذشت.
تا زمانی که ناگاه بانگ اذان همان طور که مرا 18 ساعت قبل می راند اینبار مرا زنده کرد. و این پایانی بود ، پایانی بود برای ماموریتی سخت ولی آخرش خوشی بود تا سحری دیگر و چرخه ای دیگر ، از زندگی تا مرگ… یا به عبارت بهتر دیدن چهرۀ مرگ
چقدر این روز ها بد شده ایم … حال قدری فکر کنیم که چقدر امروز بی دروغ و بی غیبت و بدون دل شکستن زندگی کردیم!! چقدر توانستیم آنی باشیم که خدا خواسته است. چقدر آنی بودیم که امتی کل عمشان را آن گونه بودند؟ چقدر ستم است که یک روز را هم نمیتوانی بدون دروغ و غیبت بگذرانی … چقدر! پس چرا روزه ی جسم اینقدر آسان تر از روزه ی روح است؟
*******************
انشای توصیفی درباره ماه رمضان
انشای داستانی درباره ماه رمضان
بچه که بودم همه ی ذوق و شوقم این بود که سحرها با پدر و مادرم بیدار شوم و سحری بخورم.