انشا درباره با یک گل بهار نمی شود
انشا درباره با یک گل بهار نمی شود
معانی با یک گل بهار نمی شود
۱- برای تحقق هدف باید تمام مقدمات آن را فراهم کرد و یکی کافی نیست.
۲- با یک آدم خوب همه دنیا درست نمیشود.
۳- انجام هر کاری تنها شاید اینکه یک نفر کارش را درست و خوب انجام بده، کافی نباشه. نیاز هست تا همه ما، هر یک بنا به سهم و نقشی که داره، بهترین عملکردش را داشته باشه و آنچه را که باید انجام بدهد.
۴- با یک گل بهار نمیشه و لازمه همه برای بهترشدن همدیگر و خودمون تلاش کنیم.
۵- با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمیتوان نتیجه گیری کاملا امیدوارانه و کلی کرد.
۶- برای این ضرب المثل می توان تصور کرد که تنها با وجود یک گل نمی توان به آمدن فصل بهار دلخوش بود و فصل بهار با وجود انبوهی از گل ها معنی خواهد داشت نه تنها یک گل.
۷- تقریبا معادل این ضرب المثل مثل «یک دست صدا ندارد» است.
مثال برای با یک گل بهار نمی شود
❍ مثلا در شهری یک فرد باعث ناراحتی ما می شود ولی قضاوت ما نباید این باشد که همه افراد این شهر افراد بدی هستند.
❍ مثلا یک پزشک در مورد یک بیماری تشخیص اشتباه بدهد، ما نباید بگوییم که همه پزشکان بی سواد هستند.
❍ مثلا یک مغازه دار اگر چیزی را گران بدهد نباید این طور قضاوت شود که همه مغازه دارها بی انصاف هستند.
داستان کوتاه با یک گل بهار نمی شود
جوانی بیفکر تمام میراثی را که برایش مانده بود به باد داد و دیگر جز بالاپوشی که به تن داشت، چیزی برایش نماند. جوانک روزی پرستویی را که پیش از فصل بهار از راه رسیده بود، دید و تصوّر کرد هوا رو به گرمی است و دیگر نیازی به بالاپوش ندارد. آنگاه جوانک بالاپوشش را نیز همانند وسایل دیگرش فروخت. امّا طولی نکشید که هوای زمستانی با یخبندانی سخت دوباره خودنمایی کرد.
یک روز که جوانک بهجایی میرفت چشمش به پرستویی افتاد که از سرما یخ زده بود و به او گفت: «پرندهی بیچاره، هم خودت را به خاک سیاه نشاندی و هم مرا.»
*****************
با یک گل بهار نمیشود
مثل همیشه، یکی بود، یکی نبود. گوشهی یک جنگل، درخت کاجی بود.
روی تنهی کلفت کاج، سوراخ کوچکی بود. توی این سوراخ تنگ و تاریک، ننه کفشدوزک با دختر یکی یک دانهاش خال خالی زندگی میکرد.
ننه کفشدوزک با پوست سرخ سنجد، کفشهای کوچک و بزرگ میدوخت. او از صبح تا شب، سرش گرم کار بود. ولی خال خالی، از صبح تا شب پشت پنجرهی خانه مینشست و بیرون را نگاه میکرد. جنگل پر از برف را میدید و آه میکشید و غصه میخورد. خال خالی دلش میخواست از خانه بیرون برود، بازی کند، سر به سرشتههای سبز و سیاه بگذارد، دنبال شاپرکهای بال رنگی بدود، اما… توی آن برف و بوران مگر میشد از خانه بیرون رفت؟ نه که نمیشد!
برای همین بود که خال خالی غصه میخورد و آه میکشید.
یک روز، دیگر خال خالی خیلی دلش گرفت. طاقتش تمام شد. پیش مادرش رفت و گفت: «ننه جان، بس است دیگر! چهقدر کفشمیدوزی؟ حوصلهام سر رفت. بلند شو کار دیگری بکنیم.»
ننه کفشدوزک گفت: «آخه ننه جان، من اگر کفش ندوزم که اسمم را کفشدوزک نمیگذارند.
تو هم غصه نخور. همین روزها بهار میآید، هوا خوب میشود و تو میروی به بازی و تماشا.»
خال خالی خوشحال شد و گفت: «ننه جان، کی بهار میآید؟»
ننه کفشدوزک گفت: «وقتی که برفها قطره قطره آب شود.»
چند روز گذشت. یک روز خال خالی مثل همیشه پشت پنجره نشسته بود و بیرون را تماشا میکرد خورشید خانم سرش را از لای ابرها بیرون آورده بود و او را تماشا میکرد. یک دفعه خال خالی صدای- چیک چیک شنید. بعد هم چند قطره آب روی سرش ریخت.
بالای سرش را نگاه کرد، دید که برف بالای پنجره دارد آب میشود.
خال خالی با خوشحالی مشتش را از قطرههای آب پر کرد. بعد دوید پیش مادرش رفت و داد کشید: «آی ننه جان! های ننه جان! تماشا کن! برفها دارد آب میشود. بهار آمده، بهار آمده!» ننه کفشدوزک نگاهی به مشت پر از آبخال خالی کرد و گفت: «به، ننه جان، با یک قطره آب که بهار نمیشود! صبر کن. صبر کن تا درختها هم جوانه بزنند. آن وقت بهار میآید.»
از آن روز به بعد، کار خال خالی این بود که روی شاخهی درختها، دنبال جوانه بگردد.
****************
با یک گل بهار نمی شه
علی نیا یک ضرب المثل قدیمی میگه با یک گل بهار نمی شه نظر شما چیه؟ طبق یک نظرسنجی انجام شده برخی از مردم معتقدند آقا بهار، بهاره وقتی فصل بهار بیاد کاری که نداره یک گل یا صد گل می خواد وابشه عده ای دیگه هم معتقدند با یک گل که بهار نمی شه بعضی ها با عصبانیت گفتند اول یه خورده فکر کن ببین خیلی مونده تا فصل بهار الان به فکر پاییز و زمستون و کم گازی و … باش.
ولی راستشو بخواین این ضرب المثل همین طوری بیخود گفته نشده اما ما و چند تا از بروبچ سعی کردیم با حل یه معادله چند مجهولی این قضیه رو واستون موشکافی کنیم اگه یه خورده به معنی این جمله دقت بشه می توان فهمید که در اون بار معنایی بسیار زیادی نهفته است!
می خوام با یه مثال ساده واستون بگم این ضرب المثل چه پیامی داره اول این که فکر کنید داخل سازمانی مشغول به کار هستید و باید تمام اعضای سازمان به خصوص رئیس و معاونان و حتی کارمندای دون پایه اش هم کارشون رو به درستی انجام بدن حالا تصور کنین در جمع درون سازمانی یه نقص و کاستی در اجرای ارزش های انسانی و حتی کاریشون وجود داشته باشه چه اتفاقی می افته؟ و کسی بخواد بدون توجه به قوانین و مقررات آن سازمان کارهاشو انجام بده چی میشه؟ و از همه مهم تر اگر اون فرد بخواد رئیس سازمان باشه مکافاتیه که امکان درست شدنش وجود نداره چند روز پیش یکی از شهروندان نالان و گرفتار از یکی از مسئولان به سرعت خودشو رسونده بود دفتر روزنامه وی گفت: نمی دونم چرا بعضی ها می خوان به هر طریقی که شده از زیر بار مسئولیت شونه خالی کنن و به خصوص اون فرد بخواد یه مسئول یا یک کارمند باشه و بدون هیچ احساس مسئولیتی کاری انجام بده چه قدر این رفتار می تونه نا امید کننده باشه یکی نیست بگه آقا یه تنه به کجا می خوای برسی؟ همه باید با هم همکاری کنن تا کارها سر و سامان بگیره فکر کنید اگر قرار بود بهار تنها با یه گل بیاد باید سال ها همین طوری منتظر می موند تا بهار بشه. شاید هم دیگه بهاری در کار نبود.
اگر ما بخوایم همین طوری دست رو دست بذاریم تا شاید یکی دیگه کاری مفید انجام بده شاید دیگه مفید بی معنی بشه باید بدونیم که برای پیشبرد کارهامون به خصوص در ادارات و سازمان ها باید همگی احساس مسئولیت داشته باشیم نذاریم مشکلات درون سازمانی باعث بشه که کارهایی رو که باید درست انجام بدیم رو با درگیری های بی ربط و حسادت های بی جا نتونیم انجام بدیم.
*****************
یک ضرب المثل قدیمی میگه با یک گل بهار نمی شه نظر شما چیه؟ طبق یک نظرسنجی انجام شده برخی از مردم معتقدند آقا بهار، بهاره وقتی فصل بهار بیاد کاری که نداره یک گل یا صد گل می خواد وابشه عده ای دیگه هم معتقدند با یک گل که بهار نمی شه بعضی ها با عصبانیت گفتند اول یه خورده فکر کن ببین خیلی مونده تا فصل بهار الان به فکر پاییز و زمستون و کم گازی و … باش.
ولی راستشو بخواین این ضرب المثل همین طوری بیخود گفته نشده اما ما و چند تا از بروبچ سعی کردیم با حل یه معادله چند مجهولی این قضیه رو واستون موشکافی کنیم اگه یه خورده به معنی این جمله دقت بشه می توان فهمید که در اون بار معنایی بسیار زیادی نهفته است!
می خوام با یه مثال ساده واستون بگم این ضرب المثل چه پیامی داره اول این که فکر کنید داخل سازمانی مشغول به کار هستید و باید تمام اعضای سازمان به خصوص رئیس و معاونان و حتی کارمندای دون پایه اش هم کارشون رو به درستی انجام بدن حالا تصور کنین در جمع درون سازمانی یه نقص و کاستی در اجرای ارزش های انسانی و حتی کاریشون وجود داشته باشه چه اتفاقی می افته؟ و کسی بخواد بدون توجه به قوانین و مقررات آن سازمان کارهاشو انجام بده چی میشه؟ و از همه مهم تر اگر اون فرد بخواد رئیس سازمان باشه مکافاتیه که امکان درست شدنش وجود نداره چند روز پیش یکی از شهروندان نالان و گرفتار از یکی از مسئولان به سرعت خودشو رسونده بود دفتر روزنامه وی گفت: نمی دونم چرا بعضی ها می خوان به هر طریقی که شده از زیر بار مسئولیت شونه خالی کنن و به خصوص اون فرد بخواد یه مسئول یا یک کارمند باشه و بدون هیچ احساس مسئولیتی کاری انجام بده چه قدر این رفتار می تونه نا امید کننده باشه یکی نیست بگه آقا یه تنه به کجا می خوای برسی؟ همه باید با هم همکاری کنن تا کارها سر و سامان بگیره فکر کنید اگر قرار بود بهار تنها با یه گل بیاد باید سال ها همین طوری منتظر می موند تا بهار بشه. شاید هم دیگه بهاری در کار نبود.
اگر ما بخوایم همین طوری دست رو دست بذاریم تا شاید یکی دیگه کاری مفید انجام بده شاید دیگه مفید بی معنی بشه باید بدونیم که برای پیشبرد کارهامون به خصوص در ادارات و سازمان ها باید همگی احساس مسئولیت داشته باشیم نذاریم مشکلات درون سازمانی باعث بشه که کارهایی رو که باید درست انجام بدیم رو با درگیری های بی ربط و حسادت های بی جا نتونیم انجام بدیم.
*************