انشا جدید و جذاب در مورد غرور من
اشاره
یکی از رذایل اخلاقی که نه تنها در میان علمای اخلاق معروف و مشهور است در میان توده های مردم نیز از جمله صفات زشت شناخته شده می باشد «غرور» است. این صفت رذیله موجب از خود بیگانگی و جهل نسبت به خویشتن و دیگران و فراموش کردن موقعیت فردی و اجتماعی خود و غوطه ور شدن در جهل و بی خبری است.
غرور انسان را از خدا دور می کند و به شیطان نزدیک می سازد، واقعیت ها را در نظر او دگرگون می کند و همین امر سبب خسارت های شدید مادی و معنوی می گردد.
افراد مغرور همیشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزوای اجتماعی می شوند.
غرور سرچشمه صفات رذیله دیگری مانند خودبرتربینی و تکبر و عجب و خودپسندی و ترک تواضع و کینه و حسد نسبت به دیگران و تحقیر آنها می شود.
می دانیم یکی از عوامل اصلی رانده شدن شیطان از درگاه خدا «غرور» او بود و یکی از علل عدم تسلیم بسیاری از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشت شومی که عبرت برای همگان شد گرفتار گشتند.
«غرور» گاه در یک فرد پیدا می شود و گاه قوم و ملت یا نژادی در چنگال این رذیله اخلاقی گرفتار می شوند و بی شک قسم دوم خطرناک تر است; زیرا گاه کشور یا دنیایی را به آتش می کشد و نمونه آن جنگ جهانی اول و دوم بود که حد اقل یکی از علل عمده آن غرور و نژادپرستی آلمانی ها بود.
با این اشاره، نخست به سراغ تفسیر واژه «غرور» در منابع لغت و کتب علمای اخلاق و سپس به سراغ آیات و روایات و تفسیر و تحلیل آنها می رویم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پیامدها و راه درمان آن سخن می گوییم.
1- مفهوم غرور
این واژه به طور وسیعی در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی به کار رفته و در گفتگوهای روزمره فارسی زبانان نیز کم و بیش در همان معانی اصلی یا لوازم آن به کار می رود.
«راغب » در کتاب «مفردات » واژه «غرور» (به فتح غین که معنی وصفی دارد) را به معنی هر چیزی که انسان را می فریبد و در غفلت فرومی برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر می کند.
در «صحاح اللغة »«غرور» به معنی اموری که انسان را غافل می سازد و می فریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضی از ارباب لغت – به گفته «طریحی » در «مجمع البحرین » گفته اند: «غرور چیزی است که ظاهر جالب و دوست داشتنی دارد ولی باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است ».
در کتاب «التحقیق فی کلمات قرآن الکریم » بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلی این واژه به معنی حصول غفلت به سبب تاثیر چیز دیگری در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و… می باشد».
در «المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب می شود و تکمیل و تهذیبی است برای «احیاء العلوم » «غزالی » چنین می خوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزی که موافق هوای نفس و تمایل طبع انسانی است و ناشی از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبی است(و نقطه ضعفی ندارد) خواه از نظر مادی یا معنوی باشد و این اعتقاد از پندار باطلی سرچشمه بگیرد آدم شروری است و غالب مردم خود را آدم خوبی می دانند در حالی که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم شرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است ». (1)
در تفسیر نمونه در معنی این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنی موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» می گویند که انسان را با وسوسه های خود فریب می دهد و غافل می سازد و در حقیقت بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودی که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
غرور در قرآن مجید
این واژه در قرآن مجید کرارا به کار رفته و در آیات دیگری گرچه این واژه دیده نمی شود ولی مفهوم و محتوای آن را در بر دارد، در آیات زیر دقت کنید:
1- …قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (سوره اعراف،آیه 12)
2- فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین… قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین (سوره هود،آیات 32و27)
3- قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز (سوره هود، آیه 91)
4- و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین (سوره زخرف،آیات 52-51)
5- ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون (سوره آل عمران،آیه 24)
6- فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین (سوره اعراف،آیه 77)
7- ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور (سوره حدید،آیه 14)
8- هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون × یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون (سوره منافقون،آیات 7و8)
9- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن (سوره فجر،آیه 15)
10- ام یقولون نحن جمیع منتصر × سیهزم الجمع و یولون الدبر (سوره قمر،آیات 44و45)
11- وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سوره انعام،آیه 70)
12- یا ایها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور (سوره لقمان،آیه 33)
ترجمه
1- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای و او را از گل »!
2- اشراف کافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند جز گروهی اراذل ساده لوح مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم! بلکه شما را دروغگو تصور می کنیم »! گفتند: ای نوح! تو با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کرد!(بس است!) اگر راست می گویی آنچه را(از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور!
3- گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را می گویی ما نمی فهمیم! و ما تو را در میان خود ضعیف می یابیم و اگر(به خاطر) قبیله کوچکت نبود تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری »!
4- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟! – مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!
5- این عمل آنها(یهود) به خاطر آن است که می گفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزی به ما نمی رسد(و کیفر ما به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا(و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».
6- سپس(قوم صالح) «ناقه » را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستی آنچه ما را به آن تهدید می کنی بیاور»!
7- آنها(دوزخیان) را صدا می زنند «مگر ما با شما نبودیم؟! می گویند:آری! ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید و(در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان حق فرارسید و شیطان فریبکار شما را در برابر(فرمان) خدا فریب داد»!
8- آنها(منافقان) کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی فهمند – آنها می گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند! در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولی منافقان نمی دانند!
9- اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد(مغرور می شود) و می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است »!
10- یا می گویند: «ما جماعتی متحد و نیرومند و پیروزیم »؟! – (ولی بدانند) به زودی جمعشان شکست می خورد و پا به فرار می گذارند.
11- کسانی را که آیین(فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن!
12- ای مردم!… به یقین وعده الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد!
تفسیر و جمع بندی
نخستین جرقه های غرور همان طوری که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اولین آیه مورد بحث آمده هنگامی که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنی هنگامی که به تو فرمان دادم »، (قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک…) (2)
«شیطان(با لحنی غرور آمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای او را از گل »، (قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین) (3)
آری حجاب غرور و خودبینی چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداست ببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و برای همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین می توان گفت: همان گونه که پیشوای مستکبران جهان ابلیس است پیشوای مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنی «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!
ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانست برتری خاک را بر آتش و برتری توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.
در آیه بعد به داستان نوح یعنی نخستین پیامبر اولوا العزم می رسیم که به خوبی نشان می دهد یکی از عوامل مهم سرپیچی قوم او در برابر ارشادهای دلسوزانه اش همان صفت رذیله «غرور» بود، می فرماید: «اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده اند جز گروهی فرومایه و اراذلی ساده لوح نمی یابیم! و فضیلتی برای شما نسبت به خود مشاهده نمی کنیم بلکه شما را جمعی دروغگو گمان می کنیم »، (فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین) (4)
و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر می کنند با صراحت می گویند:
«ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد سخن گفتی(بس است!) اگر راست می گویی آنچه را(از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور»! (قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) (5)
معمولا انسانها از ضررهای احتمالی به حکم عقل پرهیز دارند، ولی این قوم مغرور با اینکه آثار حقانیت را در معجزات نوح می دیدند و احتمال مجازات الهی بسیار قوی بود، نه تنها اعتنایی نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهی می کردند!
آری همان غروری که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهی گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این است سرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.
در سومین آیه سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینی شدند و سرنوشتی همانند آنها پیدا کردند، می فرماید: «آنها به شعیب گفتند: «بسیاری را از آنچه می گویی ما اصلا نمی فهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف می بینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت می کردیم! و تو در برابر ما قدرتی نداری »! (قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز) (6)
آنها در واقع در برابر دلایل منطقی و سخنان سنجیده و معجزات الهی حضرت شعیب پاسخی نداشتند، ولی غرور و نخوتشان اجازه نمی داد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانی در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزی جز پیکرهای نیم سوخته آنها باقی نماند!
در چهارمین آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگری از این صفت رذیله نیز دیده می شود و نشان می دهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایی به دلایل روشن موسی نکرد بلکه با سخنانی کودکانه سرپیچی خود را توجیه نمود، می فرماید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید – من از این مردی که از خانواده حقیری است و هرگز نمی تواند فصیح صحبت کند برترم »! (و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین) (7)
سپس به سخنان واهی و بی اساسی توسل جست که اگر موسی راست می گوید چرا موسی دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!
افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بی اعتنایی و غرورشان اهمیتی به چگونگی سخنان خود نمی دادند و بسیار دیده شده که حرفهای ابلهانه ای می زنند که حتی نزدیکانشان در دل به آنها می خندیدند و به یقین چنین حالتی سد راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیات زندگی است.
جالب اینکه موسی(ع) اگر گرهی در زبانش بود مربوط به کودکی بود اما هنگامی که به نبوت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضای او جامه تحقق پوشید ولی فرعون بی اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره می کند و لکنت زبانش را یادآور می شود.
در پنجمین آیه اشاره ای به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینی امتیازات نامعقولی برای خود قائل بودند و همین تفکر غلط سبب گمراهی و طغیان آنها شد، می فرماید: «این(اعراض و روی گردانی آنها از آیات الهی) به خاطر آن است که می گفتند: «جز چند روزی آتش دوزخ به ما نمی رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برتری هستیم!) این افترا و دروغی که(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون) (8)
تاریخ بنی اسرائیل نشان می دهد که از گناهکارترین و سرکش ترین اقوام بوده اند و یکی از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.
متاسفانه هنوز گروهی از آنها به نام صهیونیست ها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازه ای می شوند که چهره تاریخشان را سیاه تر از سابق می کند.
آنها همه چیز را برای خودشان می خواهند و برای دیگران حقی قائل نیستند خود را قوم برتر می شمرند و دیگران را با دیده حقارت می نگرند.
ششمین آیه ناظر به قوم «صالح » است که آنها نیز چنان مست باده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضای مجازات الهی کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود می دیدند، می فرماید: «آنها ناقه را(همان شتری که به اعجاز الهی از کوه بیرون آمده بود) پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: ای صالح اگر از فرستادگان خدا هستی عذابی را که ما را به آن تهدید می کنی بیاور»! (فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین) (9)
قرآن به دنبال آن می گوید: «زمین لرزه وحشتناکی آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهای بی جانشان در خانه هاشان باقی ماند!(و این است سرانجام یک قوم مغرور و از خدا بی خبر)»!
در هفتمین آیه سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکی به سر می برند در حالی که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان می گذرند: «منافقان دوزخی آنها را صدا می زنند که مگر ما با شما نبودیم؟ می گویند: آری! و لکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید(و در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دو و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور فریب واداشت »! (ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور) (10)
سپس در آیه بعد از آن با صراحت به آنها گفته می شود که «امروز هیچ راه فراری ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است ».
در اینجا به خوبی می بینیم که یکی از صفات بارز منافقان دوزخی غرور و گرفتاری در چنگال آرزوهای دور و دراز شمرده شده است.
همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان «غرور» معنی فریب نهفته شده است، ولی گاه انسان خودش را فریب می دهد و مغرور می شود و گاه شیطان و یا انسانهای شیطان صفت را.
در هشتمین آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت می دادند و آنها را تحقیر می کردند، می فرماید: «آنها کسانی هستند که می گویند: به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند(غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی دانند»! (هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون) (11)
سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده می گویند: «اگر ما(از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند»، (یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون) (12)
اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمی کشیدند و به آنها با دیده حقارت نمی نگریستند و در وادی خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمی شدند.
در نهمین آیه سخن از طبیعت انسان – یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهای تربیت نایافته و کم ظرفیت است – که به هنگام نعمت و قدرت مغرور می شوند و سرکش، می فرماید: «اما انسان هنگامی که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام می کند و نعمت می بخشد(مغرور می شود و) می گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است »! (فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن) (13)
اگر این سخن از سر شکرگزاری و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان می شد، ولی همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان می دهد این سخن از روی غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازنده ای بر آن مترتب نمی شود بلکه سرچشمه سرکشی و طغیان می گردد.
در دهمین آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکه است، می فرماید: «آنها می گویند ما جماعتی متحد و نیرومندیم(و به همین دلیل پیروزی با ماست)»، (ام یقولون نحن جمیع منتصر) (14)
خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار می دهد که: «به زودی جمعشان شکست می خورد و پا به فرار می گذارند»! (سیهزم الجمع و یولون الدبر) (15)
در تمام این موارد به خوبی می بینیم که غرور و خودبینی عامل مهم گناه و شکست و بدبختی است و قرآن مجید در یک پیشگویی اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامی این گروه مغرور می دهد، شکستی که به زودی دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.
در یازدهمین آیه سخن از مشرکانی است که دین و آیین حق را به بازی گرفته اند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، می فرماید: «کسانی را که آیین(فطری) خود را به بازی و سرگرمی(و استهزاء) گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن »، (وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا…) (16)
این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیای مادی چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریه و استهزاء در برابر حق کاری ندارند و این معنی از عمق فاجعه ای که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر می دهد.
تعبیر به «دینهم » اشاره به فطری بودن دین الهی است که در سرشت همه انسانها حتی مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانی است که حتی آیین بت پرستی خودشان را به بازی و مسخره می گرفتند و به خاطر غرور حتی به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و برای آنها فرستاده است.
در دوازدهمین آیه به همه انسانها هشدار می دهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر می دارد، می فرماید: «ای مردم! … وعده الهی حق است مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»! (یا ایها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور) (17)
جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: زرق و برق دنیا» و «شیطان » و این تعبیر نشان می دهد که گاه انسان بی آنکه از زندگی مادی مرفهی برخوردار باشد تنها با مشتی خیالات بی اساس مغرور می شود و برای خود مقام و شخصیتی می پندارد، در برابر حق سرکشی می کند و در دام شیطان گرفتار می شود. درست است که دنیای پر زرق و برق یکی از دامهای شیطان است ولی گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان می گردد و انسان با آن دلخوش می شود.
نتیجه نهایی
از مجموع آنچه در تفسیر و شرح آیات بالا گفته شد این واقعیت به دست می آید که مساله غرور و نخوت ازآن روزی که آدم پابه این کره خاکی نهاد،درتمام دورانهای تاریخ و عصر انبیای پیشین تا امروز، یکی از سرچشمه های اصلی و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان می دهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختی گروه عظیمی از انسانها و جوامع بشری می شود و اگر هیچ دلیلی بر زشتی این رذیله اخلاقی جز همین آیات نباشد کافی است.
نکوهش غرور در روایات اسلامی
مذمت از این خوی زشت در احادیث اسلامی نیز بازتاب گسترده ای دارد:
1- در حدیثی از امام امیرمؤمنان(ع) می خوانیم: «سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور!; مستی غفلت و غرور از مستی شراب طولانی تر است ». (18)
2- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «جماع الشر فی الاغرار بالمهل و الاتکال علی العمل; کانون بدی ها در مغرور شدن به مهلت الهی و اعتماد بر اعمال(ناچیز) است ». (19)
انسان عمل خیر ناچیزی انجام می دهد و به وسیله آن خود را اهل نجات می داند و آزادی بی قید و شرطی برای خود قائل است یا اینکه گناهانی از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش می شود.
3- در حدیث دیگری از آن حضرت می بینیم غرور ضد عقل شمرده شده است، می فرماید: «لایلقی العاقل مغرورا; آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمی شود». (20)
4- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم که غرور، انسان را در انبوهی از خیالات گرفتار می سازد و اسباب نجات را از او قطع می کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!; کسی که سراب ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع می شود»! (21)
5- همان امام بزرگوار در تعبیر زیبای دیگری در باره گروهی از منحرفان می فرماید: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیاری کردند و محصول آن را که بدبختی و هلاکت بود درو کردند»! (22)
6- در سخن دیگری آن حضرت غرور و خودبینی را یکی از موانع پندپذیری انسان می شمرد، می فرماید: «بینکم و بین الموعظة حجاب من العزة; در میان شما و موعظه حجابی از غرور است »! (23)
7- و نیز از همان حضرت در جمله کوتاه و پرمعنی دیگری آمده است: «طوبی لمن لم تقتله قاتلات الغرور; خوشا به حال کسی که عوامل کشنده غرور او را از پای در نیاورد». (24)
آنچه در بالا گفته شد تنها بخش کوچکی از روایاتی است که در باره خطرات غرور و خودبینی سخن می گوید وگرنه روایات در این زمینه فراوان است و مطالعه همین بخش برای پی بردن به آثار زیانبار غرور و خطرات آن کافی است.
2- اسباب غرور
بعضی از بزرگان علم اخلاق گفته اند غرور از صفات زشتی است که هر گروهی به نوعی به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.
اسباب غرور و خودبینی بسیار زیاد است و مغروران گروه های مختلفی هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها کسانی هستند که وقتی به مقامی از علم می رسند غرور و خودبینی بر آنها عارض می شود، جز افکار خویشتن را نمی بینند و برای افکار دیگران ارزشی قائل نیستند، گاه خود را از مقربان الهی می پندارند و قطعا اهل نجات! اگر کسی کمترین انتقادی از آنها کند ناراحت می شوند و از همه انتظار احترام و پذیرش و قبول را دارند!
گاه می شود که افراد کم ظرفیت با فراگرفتن علم ناچیزی و خواندن کتاب و یا کتابهایی بر مرکب غرور سوار می شوند و خود را شکننده صد قفل و صد زنجیر می دانند چرا که تنها صرف میر میر را خوانده اند! و این بدترین نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمی ساقط می کند و هم از جهت ارزش اجتماعی!
در حدیثی از رسول خدا(ص) می خوانیم که به ابن مسعود فرمود: «یابن مسعود! لاتغترن بالله و لاتغترن بصلاحک و علمک و عملک و برک و عبادتک; ای ابن مسعود! به(کرم) خدا مغرور نشو و همچنین به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکاری و عبادت هایت »! (25)
در این حدیث به عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها می تواند عاملی برای مستی غرور گردد.
افراد صالح کم ظرفیتی را می بینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکی پیدا می کنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت می شمرند و همه مردم در نظرشان کوچک می شوند و همین امر باعث هلاکتشان می گردد.
یکی دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادی هستند که بی محابا و جسورانه گناه می کنند، هنگامی که از آنها سؤال شود این چه کار زشتی است که شما انجام می دهید؟ می گویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایی را که ما می شناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند، اصولا اگر ما گناه نکنیم عفو و کرم خدا چه می شود؟
این گونه افکار انحرافی و سخنان غیر منطقی جرات آنها را در گناه بیشتر می کند و باعث سقوط و هلاکتشان می شود!
به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامی از این نوع غرور شدیدا نهی شده است در آیه 6 سوره انفطار می خوانیم: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم; ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است »؟
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر این آیه می فرماید: «یا ایها الانسان ما جراک علی ذنبک؟ و ما غرک بربک؟ و ما انک بهلکة نفسک؟!; ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقه مند کرده است ». (26)
فرق است بین کسی که گناه می کند و جسور است و گویی خود را طلبکار می داند و بین کسی که گناهی از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اولی بر مرکب غرور سوار است و دومی دست به دامن لطف پروردگار زده است.
جهل و نادانی یکی دیگر از اسباب غرور است، همان گونه که علم و دانش گاه سبب غرور می شود جهل و نادانی نیز در بسیاری از جاهلان سبب غرور است. در حدیثی از امیرمؤمنان می خوانیم: «من جهل اغر بنفسه و کان یومه شرا من امسه; کسی که جاهل است مغرور به خویشتن می شود و امروزش بدتر از دیروز اوست »! (27)
دیگر از اسباب غرور که گروه زیادی را در کام خود فرو برده است دنیا و زرق و برق دنیا، مال، مقام، جوانی، زیبایی و قدرت است.
افراد کم ظرفیت همین که به یکی از این امور نایل شوند فراموش می کنند که اینها عاریتی است و همیشه در معرض زوال و نابودی قرار دارد. این فراموشی سبب خودبینی و غرور آنها می شود و این غرور آنها را از خدا دور و به شیطان نزدیک و آلوده به انواع گناهان می سازد.
در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) می خوانیم: «الدنیا حلم و الاغترار بها ندم; دنیا خواب و خیالی بیش نیست و مغرور شدن به آن سبب پشیمانی است »! (28)
در حدیثی از همان بزرگوار می خوانیم: «لاتغرنک العاجلة بزور الملاهی، فان اللهو ینقطع، و یلزمک ما اکتسبت من المآثم; دنیا تو را با سرگرمی های باطل نفریبد و مغرور نسازد چرا که سرگرمی ها پایان می یابد و گناهش بر تو باقی می ماند»! (29)
از شگفتیها این است که همه مردم با چشم خود زوال سریع نعمت ها و از میان رفتن اموال و ثروت ها و سقوط حکومت ها و قدرت های دنیوی را همه روز با چشم خود می بینند، اما هنگامی که خودشان به آن می رسند چنان مغرور می شوند که فکر می کنند آنچه مربوط به آنهاست جاودانی است و هرگز از آنها گرفته نمی شود!
آری اسباب غرور بسیار متنوع است و رهایی از چنگال آن مشکل و جز در سایه بیداری و تقوا و سپردن خویش به خداوند و توجه به زوال سریع نعمت ها امکان پذیر نیست.
3- علایم و نشانه های غرور
نشانه های غرور گاهی بسیار آشکار است به گونه ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می برد و می فهمد که فلان شخص گرفتار غرور و خودبینی است. بی اعتنایی به مردم، بی توجهی به حلال و حرام الهی، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبت با دوستان و بستگان، بی رحمی نسبت به زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دویدن در حرف دیگران، نگاه های تحقیرآمیز به صالحان و پاکان و عالمان و همچنین راه رفتن به صورت غیر متعارف، پا را به زمین کوبیدن، شانه هها را تکان دادن، نگاه های غیر متعارف به زمین و آسمان نمودن و حتی گاهی کارهای دیوانگان را انجام دادن اینها همه از نشانه های غرور است.
ولی گاه حالت غرور مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی دهد بلکه با دقت می توان به وجود چنین صفتی در خویشتن و یا دیگران پی برد. مانند اینکه بعضی افراد پس از مدت کوتاهی درس استاد را رها می کنند و خود را مستغنی و بی نیاز می دانند، یا مانند کسی که علاقه شدیدی در خود به انزوا و گوشه گیری از مردم احساس می کند و ممکن ست بهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالی که با دقت می یابیم که عامل اصلی، غرور و خود بزرگ بینی است. خود را پاک، آگاه و مؤمن می پندارد و دیگران را ناقص و آلوده.
آری نه تنها غرور، بلکه بسیاری از صفات رذیله گاهی در زوایای روح انسان پنهان می شوند و خود را به صورت فضایل نشان می دهند، به گونه ای که تشخیص آن جز برای اساتید هوشیار اخلاق میسر نیست.
4- آثار و پیامدهای فردی و اجتماعی غرور
در میان صفات رذیله شاید کمتر صفتی به اندازه غرور زیان آور و مرگبار باشد.
پیامدهای غرور تمام زندگی انسان را تحت تاثیر خود قرار می دهد و دنیا و آخرت را تباه می کند. از میان آثار زیانبار غرور به امور زیر می توان اشاره کرد:
1- غرور، حجاب ضخیمی بر عقل و فهم انسان می فکند و او را از درک حقایق بازمی دارد و به او اجازه نمی دهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعی را درست ارزیابی کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد.
در بحث های سابق در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) خواندیم: «مستی غرور از مستی شراب هم سخت تر است!» این مستی همان حجاب غرور است.
2- غرور مایه شکست در زندگی و سبب عقب افتادگی است،یک لشکر مغرور به سادگی جنگ را می بازد،یک سیاستمدار مغرور به آسانی زمین می خورد،یک محصل مغرور در امتحانات رفوزه می شود،یک ورزشکار مغرور بازی را به حریف می بازد و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهی می سازد. تعبیربه «قاتلات الغرور»درروایات اسلامی ممکن است اشاره به همین معنی باشد.
3- غرور تکامل انسان را متوقف می سازد، بلکه مایه انحطاط و عقب گرد او می شود; زیرا هنگامی که انسان مغرور می شود نقایص خود را نمی بیند و کسی که احساس نقصان نکند به دنبال کمال نمی رود.
آنچه در حدیث امیرمؤمنان در گذشته خواندیم که می فرمود: «کسی که جاهل باشد مغرور می شود و امروز او از دیروزش بدتر است » اشاره به همین نکته مهم است.
4- غرور سبب فساد و تباهی عمل می شود، زیرا در انجام آن دقتی به خرج نمی دهد و همین امر کار او را خراب می کند، یک جراح مغرور ممکن است بیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حد اقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادف های زیانبار می شود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریاء و عجب و سایر اموری که عمل را فاسد می کند می شود; در حدیثی از امیرمؤمنان(ع) می خوانیم: «غرور الامل یفسد العمل; غرور ناشی از آرزوها، سبب فساد عمل می شود». (30)
5- غرور مانع از عاقبت اندیشی است، چنانکه در حدیثی از امیرمؤمنان آمده است: «لم یفکر فی عواقب الامور من وثق بزور الغرور; کسی که اعتماد بر غرور و باطل کند از تفکر در عاقبت کارها باز می ماند». (31)
6- غرور غالبا سبب ندامت و پشیمانی می شود، چرا که انسان نمی تواند ارزیابی صحیحی از خود و دیگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حرکت فردی و اجتماعی گرفتار اشتباه می شود و همین امر او را به ندامت و پشیمانی می کشاند، در همین زمینه در حدیث امیرمؤمنان(ع) می خوانیم: «دنیا خواب و خیالی بیش نیست و مغرور شدن به آن موجب پشیمانی است ». (32)
7- در یک جمله می توان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچاره اند، چنانکه در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «المغرور فی الدنیا مسکین فی الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادنی; انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون; چرا که متاع برتر را به متاع پست تر فروخته است ». (33)
5- طرق درمان غرور
از آنجا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت ها و شایستگی ها در انسانهای دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده می شود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب المثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین می رود و به جمالت نناز که به تبی از بین می رود!» همه اینها آسیب پذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت ها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه ای که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟!
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟!
چگونه به قدرتش بنازد در حالی که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میله های زندان باشد!
به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین می کشد و به مستی غرور پایان می دهد شناخت خویشتن و اوضاع جهان و بی اعتباری و شدت دگرگونی احوال آن است.
قرآن مجید به مغروران خطاب می کند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار می دهد، می فرماید: «اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون; آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را(برای زراعت و آبادی) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند(اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می کردند». (34)
شبیه همین معنی در سوره غافر آیه 21 و 82 نیز آمده است.
اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسیب پذیرند و چگونه حوادث کوچک می توانند زندگی او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمی شود، امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «مسکین بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة; بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط می شود، پشه ای او را می آزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایی او را می کشد و عرق مختصری او را متعفن و بدبو می سازد»! (35)
در حالات «ایاز» وزیر معروف مقتدر سلطان محمود غزنوی نقل کرده اند که همه روز در اطاق مخصوصی می رفت و در را می بست و بعد از لحظاتی بیرون می آمد، بینندگان تعجب کردند که در این اطاق چه سری نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشی می کند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا می رود و به آن نگاه می کند و می گوید: ایاز تو چوپان بودی! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دست بدهی و از گذشته نیز ناتوان تر شوی »!
اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتی در اختیار داشته باشند هرگز مغرور نخواهند شد، ولی متاسفانه هر کس «ایاز» نمی شود.
****************
موضوع مقاله غرور و خود بینی
مقدمه
یکى از رذایل اخلاقى که نه تنها در میان علماى اخلاق معروف و مشهور است در میان تودههاى مردم نیز از جمله صفات زشتشناخته شده مىباشد «غرور» است. این صفت رذیله موجب از خود بیگانگى و جهل نسبتبه خویشتن و دیگران و فراموش کردن موقعیت فردى و اجتماعى خود و غوطهور شدن در جهل و بىخبرى است.
غرور انسان را از خدا دور مىکند و به شیطان نزدیک مىسازد، واقعیتها را در نظر او دگرگون مىکند و همین امر سبب خسارتهاى شدید مادى و معنوى مىگردد.
افراد مغرور همیشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى مىشوند.
غرور سرچشمه صفات رذیله دیگرى مانند خودبرتربینى و تکبر و عجب و خودپسندى و ترک تواضع و کینه و حسد نسبتبه دیگران و تحقیر آنها مىشود.
مىدانیم یکى از عوامل اصلى رانده شدن شیطان از درگاه خدا «غرور» او بود و یکى از علل عدم تسلیم بسیارى از اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء وجود همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
اقوام پیشین در برابر دعوت انبیاء همین صفت نکوهیده در وجود آنان بود.
فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشتشومى که عبرت براى همگان شد گرفتار گشتند.
«غرور» گاه در یک فرد پیدا مىشود و گاه قوم و ملتیا نژادى در چنگال این رذیله اخلاقى گرفتار مىشوند و بى شک قسم دوم خطرناکتر است; زیرا گاه کشور یا دنیایى را به آتش مىکشد و نمونه آن جنگ جهانى اول و دوم بود که حد اقل یکى از علل عمده آن غرور و نژادپرستى آلمانىها بود.
با این اشاره، نخستبه سراغ تفسیر واژه «غرور» در منابع لغت و کتب علماى اخلاق و سپس به سراغ آیات و روایات و تفسیر و تحلیل آنها مىرویم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پیامدها و راه درمان آن سخن مىگوییم.
1- مفهوم غرور
این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار مىرود.
«راغب» در کتاب «مفردات» واژه «غرور» (به فتح غین که معنى وصفى دارد) را به معنى هر چیزى که انسان را مىفریبد و در غفلت فرومىبرد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر مىکند.
در «صحاح اللغة»«غرور» به معنى امورى که انسان را غافل مىسازد و مىفریبد (خواه مال و ثروت باشد یا جاه و مقام یا علم و دانش و غیر آن) تفسیر شده است.
بعضى از ارباب لغت – به گفته «طریحى» در «مجمع البحرین» گفتهاند: «غرور چیزى است که ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است».
در کتاب «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم» بعد از نقل کلمات ارباب لغت چنین آمده است: «ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلتبه سبب تاثیر چیز دیگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست و… مىباشد».
در «المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء» که از بهترین کتب اخلاق محسوب مىشود و تکمیل و تهذیبى استبراى «احیاء العلوم» «غزالى» چنین مىخوانیم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم شرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مىدانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم شرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است». (1)
در تفسیر نمونه در معنى این واژه چنین آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است و شیطان را از این رو «غرور» مىگویند که انسان را با وسوسههاى خود فریب مىدهد و غافل مىسازد و در حقیقتبیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسهگر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
غرور در قرآن مجید
این واژه در قرآن مجید کرارا به کار رفته و در آیات دیگرى گرچه این واژه دیده نمىشود ولى مفهوم و محتواى آن را در بر دارد، در آیات زیر دقت کنید:
1- …قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین (سورهاعراف،آیه12)
2- فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین… قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین (سورههود،آیات32و27)
3- قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز (سورههود، آیه91)
4- و نادى فرعون فى قومه قال یا قوم الیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذى هو مهین و لایکاد یبین (سورهزخرف،آیات52-51)
5- ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فى دینهم ما کانوا یفترون (سورهآلعمران،آیه24)
6- فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین (سورهاعراف،آیه77)
7- ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلى و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانى حتى جاء امر الله و غرکم بالله الغرور (سورهحدید،آیه14)
8- هم الذین یقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون × یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون (سورهمنافقون،آیات7و8)
9- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن (سورهفجر،آیه15)
10- ام یقولون نحن جمیع منتصر × سیهزم الجمع و یولون الدبر (سورهقمر،آیات44و45)
11- وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سورهانعام،آیه70)
12- یا ایها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور (سورهلقمان،آیه33)
ترجمه
1- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل»!
2- اشراف کافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم! و کسانى را که از تو پیروى کردهاند جز گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمىکنیم و براى شما فضیلتى نسبتبه خود نمىبینیم! بلکه شما را دروغگو تصور مىکنیم»! گفتند: اى نوح! تو با ما جر و بحث کردى و زیاد هم جر و بحث کرد!(بس است!) اگر راست مىگویى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بیاور!
3- گفتند: «اى شعیب! بسیارى از آنچه را مىگویى ما نمىفهمیم! و ما تو را در میان خود ضعیف مىیابیم و اگر(به خاطر) قبیله کوچکت نبود تو را سنگسار مىکردیم و تو در برابر ما قدرتى ندارى»!
4- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمىبینید؟! – مگر نه این است که من از این مردى که از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمىتواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!
5- این عمل آنها(یهود) به خاطر آن است که مىگفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزى به ما نمىرسد(و کیفر ما به خاطر امتیازى که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا(و دروغى که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».
6- سپس(قوم صالح) «ناقه» را پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستى آنچه ما را به آن تهدید مىکنى بیاور»!
7- آنها(دوزخیان) را صدا مىزنند «مگر ما با شما نبودیم؟! مىگویند:آرى! ولى شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید و(در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان حق فرارسید و شیطان فریبکار شما را در برابر(فرمان) خدا فریب داد»!
8- آنها(منافقان) کسانى هستند که مىگویند: «به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمىفهمند – آنها مىگویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون مىکنند! در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمىدانند!
9- اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام مىکند و نعمت مىبخشد(مغرور مىشود) و مىگوید: «پروردگارم مرا گرامى داشته است»!
10- یا مىگویند: «ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروزیم»؟! – (ولى بدانند) به زودى جمعشان شکست مىخورد و پا به فرار مىگذارند.
11- کسانى را که آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن!
12- اى مردم!… به یقین وعده الهى حق است، پس مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد!
تفسیر و جمعبندى
نخستین جرقههاى غرور همان طورى که اشاره شد در آغاز آفرینش انسان و در چهره شیطان دیده شد و همان گونه که در اولین آیه مورد بحث آمده هنگامى که خداوند به او خطاب کرد «چه چیز تو را مانع شد از اینکه بر آدم سجده کنى هنگامى که به تو فرمان دادم»، (قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک…) (2)
«شیطان(با لحنى غرور آمیز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریدهاى او را از گل»، (قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین) (3)
آرى حجاب غرور و خودبینى چنان بر چشم بصیرت او افتاد که به او اجازه نداد راه سعادت خود را که فرمان صریح خداستببیند و در پرتگاه عصیان سقوط کرد و براى همیشه مطرود و ملعون شد، بنابراین مىتوان گفت: همان گونه که پیشواى مستکبران جهان ابلیس است پیشواى مغروران عالم نیز اوست و این دو، یعنى «غرور» و «استکبار»، لازم و ملزوم یکدیگرند!
ابلیس بر اثر غرور و استکبار نتوانستبرترى خاک را بر آتش و برترى توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دریابد، گام در بیراهه گذارد و همچنان در بیراهه سرگردان است.
در آیه بعد به داستان نوح یعنى نخستین پیامبر اولوا العزم مىرسیم که به خوبى نشان مىدهد یکى از عوامل مهم سرپیچى قوم او در برابر ارشادهاى دلسوزانهاش همان صفت رذیله «غرور» بود، مىفرماید: «اشراف کافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم و کسانى را که از تو پیروى کردهاند جز گروهى فرومایه و اراذلى ساده لوح نمىیابیم! و فضیلتى براى شما نسبتبه خود مشاهده نمىکنیم بلکه شما را جمعى دروغگو گمان مىکنیم»، (فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین) (4)
و در چند آیه بعد نخوت و غرور خود را بیشتر ظاهر مىکنند با صراحت مىگویند:
«اى نوح! با ما جر و بحث کردى و زیاد سخن گفتى(بس است!) اگر راست مىگویى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بیاور»! (قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) (5)
معمولا انسانها از ضررهاى احتمالى به حکم عقل پرهیز دارند، ولى این قوم مغرور با اینکه آثار حقانیت را در معجزات نوح مىدیدند و احتمال مجازات الهى بسیار قوى بود، نه تنها اعتنایى نداشتند بلکه نوح را تشویق به درخواست عذاب الهى مىکردند!
آرى همان غرورى که حجاب شیطان شد حجاب قوم نوح گردید و سرانجام در چنبر عذاب الهى گرفتار شدند و ریشه آنها قطع شد. این استسرنوشت مغروران در تمام طول تاریخ.
در سومین آیه سخن از قوم شعیب است که به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبینى شدند و سرنوشتى همانند آنها پیدا کردند، مىفرماید: «آنها به شعیب گفتند: «بسیارى را از آنچه مىگویى ما اصلا نمىفهمیم! ما تو را در میان خود ضعیف مىبینیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود سنگسارت مىکردیم! و تو در برابر ما قدرتى ندارى»! (قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز) (6)
آنها در واقع در برابر دلایل منطقى و سخنان سنجیده و معجزات الهى حضرت شعیب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمىداد تسلیم حق شوند و سرانجام صیحه و صاعقه آسمانى در یک چشم بر هم زدن خانه و کاشانه و خود آنها را به آتش کشید و در هم کوبید و چیزى جز پیکرهاى نیم سوخته آنها باقى نماند!
در چهارمین آیه که ناظر به داستان فرعون است چهره زشت دیگرى از این صفت رذیله نیز دیده مىشود و نشان مىدهد که غرور و نخوت چنان مغز او را پر کرده بود که نه تنها اعتنایى به دلایل روشن موسى نکرد بلکه با سخنانى کودکانه سرپیچى خود را توجیه نمود، مىفرماید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمىبینید – من از این مردى که از خانواده حقیرى است و هرگز نمىتواند فصیح صحبت کند برترم»! (و نادى فرعون فى قومه قال یا قوم الیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذى هو مهین و لایکاد یبین) (7)
سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسل جست که اگر موسى راست مىگوید چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نیامدند؟!
افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنایى و غرورشان اهمیتى به چگونگى سخنان خود نمىدادند و بسیار دیده شده که حرفهاى ابلهانهاى مىزنند که حتى نزدیکانشان در دل به آنها مىخندیدند و به یقین چنین حالتى سد راه همه معارف الهیه و شناخت واقعیات زندگى است.
جالب اینکه موسى(ع) اگر گرهى در زبانش بود مربوط به کودکى بود اما هنگامى که به نبوت رسید و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش کرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقق پوشید ولى فرعون بى اعتنا به وضع جدید همچنان به وضع سابق اشاره مىکند و لکنت زبانش را یادآور مىشود.
در پنجمین آیه اشارهاى به قوم یهود دارد که آنها نیز بر اثر غرور و خودبینى امتیازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همین تفکر غلط سبب گمراهى و طغیان آنها شد، مىفرماید: «این(اعراض و روى گردانى آنها از آیات الهى) به خاطر آن است که مىگفتند: «جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمىرسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار کم است چون قوم برترى هستیم!) این افترا و دروغى که(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان مغرور ساخته بود»، (ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فى دینهم ما کانوا یفترون) (8)
تاریخ بنى اسرائیل نشان مىدهد که از گناهکارترین و سرکشترین اقوام بودهاند و یکى از دلایل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.
متاسفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهیونیستها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتکب جنایات تازهاى مىشوند که چهره تاریخشان را سیاهتر از سابق مىکند.
آنها همه چیز را براى خودشان مىخواهند و براى دیگران حقى قائل نیستند خود را قوم برتر مىشمرند و دیگران را با دیده حقارت مىنگرند.
ششمین آیه ناظر به قوم «صالح» است که آنها نیز چنان مستباده غرور بودند که با صراحت از پیامبرشان تقاضاى مجازات الهى کردند، با اینکه معجزه آشکار او را با چشم خود مىدیدند، مىفرماید: «آنها ناقه را(همان شترى که به اعجاز الهى از کوه بیرون آمده بود) پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را که ما را به آن تهدید مىکنى بیاور»! (فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین) (9)
قرآن به دنبال آن مىگوید: «زمین لرزه وحشتناکى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانههاشان باقى ماند!(و این استسرانجام یک قوم مغرور و از خدا بى خبر)»!
در هفتمین آیه سخن از دوزخیان است که در قیامت در ظلمت و تاریکى به سر مىبرند در حالى که مؤمنان با نور ایمان در عرصه محشر شتابان مىگذرند: «منافقان دوزخى آنها را صدا مىزنند که مگر ما با شما نبودیم؟ مىگویند: آرى! و لکن شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید(و در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهاى دو و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسید و شیطان شما را در برابر خداوند به غرور فریب واداشت»! (ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلى و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانى حتى جاء امر الله و غرکم بالله الغرور) (10)
سپس در آیه بعد از آن با صراحتبه آنها گفته مىشود که «امروز هیچ راه فرارى ندارید و جایگاه شما آتش دوزخ است».
در اینجا به خوبى مىبینیم که یکى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است.
همان گونه که در آغاز بحث گفتیم در عنوان «غرور» معنى فریب نهفته شده است، ولى گاه انسان خودش را فریب مىدهد و مغرور مىشود و گاه شیطان و یا انسانهاى شیطان صفت را.
در هشتمین آیه سخن از منافقان مغرور در این دنیاست که چگونه در برابر مؤمنان راستین و فقیر نمایش ثروت مىدادند و آنها را تحقیر مىکردند، مىفرماید: «آنها کسانى هستند که مىگویند: به افرادى که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند(غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولى منافقان نمىدانند»! (هم الذین یقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون) (11)
سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده مىگویند: «اگر ما(از میدان جنگ) به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند»، (یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون) (12)
اگر منافقان، «مغرور» نبودند این گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمىکشیدند و به آنها با دیده حقارت نمىنگریستند و در وادى خطرناک کفر و نفاق سرگردان نمىشدند.
در نهمین آیه سخن از طبیعت انسان – یا به تعبیر دیگر طبیعت انسانهاى تربیت نایافته و کم ظرفیت است – که به هنگام نعمت و قدرت مغرور مىشوند و سرکش، مىفرماید: «اما انسان هنگامى که خداوند او را به عنوان امتحان اکرام مىکند و نعمت مىبخشد(مغرور مىشود و) مىگوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن) (13)
اگر این سخن از سر شکرگزارى و سپاس پروردگار بود به یقین مایه تواضع و کمک به یتیمان و مسکینان مىشد، ولى همان گونه که لحن آیات بعد از آن نشان مىدهد این سخن از روى غرور و نخوت است و به همین دلیل نه تنها اثر مطلوب و سازندهاى بر آن مترتب نمىشود بلکه سرچشمه سرکشى و طغیان مىگردد.
در دهمین آیه سخن از مشرکان خودخواه و خودپرست مکه است، مىفرماید: «آنها مىگویند ما جماعتى متحد و نیرومندیم(و به همین دلیل پیروزى با ماست)»، (ام یقولون نحن جمیع منتصر) (14)
خداوند به این مغروران سبک مغز هشدار مىدهد که: «به زودى جمعشان شکست مىخورد و پا به فرار مىگذارند»! (سیهزم الجمع و یولون الدبر) (15)
در تمام این موارد به خوبى مىبینیم که غرور و خودبینى عامل مهم گناه و شکست و بدبختى است و قرآن مجید در یک پیشگویى اعجاز آمیز خبر از شکست و ناکامى این گروه مغرور مىدهد، شکستى که به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.
در یازدهمین آیه سخن از مشرکانى است که دین و آیین حق را به بازى گرفتهاند و مال و ثروت دنیا آنها را مغرور ساخته است و همین امر سبب کفر و عنادشان با حق شد، مىفرماید: «کسانى را که آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنیا آنها را مغرور ساخته است رها کن»، (وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا…) (16)
این تعبیر شاید گواه این باشد که آنها قابل هدایت نیستند، چرا که باده غرور چنان آنها را سرمست کرده و زرق و برق دنیاى مادى چنان آنها را فریب داده که به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند و جز سخریه و استهزاء در برابر حق کارى ندارند و این معنى از عمق فاجعهاى که به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مىدهد.
تعبیر به «دینهم» اشاره به فطرى بودن دین الهى است که در سرشت همه انسانها حتى مشرکان وجود داشته و دارد، یا اینکه اشاره به کسانى است که حتى آیین بتپرستى خودشان را به بازى و مسخره مىگرفتند و به خاطر غرور حتى به آن هم پایبند نبودند و یا اشاره به آیین اسلام است که خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است.
در دوازدهمین آیه به همه انسانها هشدار مىدهد و از اینکه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند بر حذر مىدارد، مىفرماید: «اى مردم! … وعده الهى حق است مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و مبادا شیطان شما را فریب دهد»! (یا ایها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور) (17)
جالب اینکه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: زرق و برق دنیا» و «شیطان» و این تعبیر نشان مىدهد که گاه انسان بى آنکه از زندگى مادى مرفهى برخوردار باشد تنها با مشتى خیالات بى اساس مغرور مىشود و براى خود مقام و شخصیتى مىپندارد، در برابر حق سرکشى مىکند و در دام شیطان گرفتار مىشود. درست است که دنیاى پر زرق و برق یکى از دامهاى شیطان است ولى گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان مىگردد و انسان با آن دلخوش مىشود.
نتیجه نهایى
از مجموع آنچه در تفسیر و شرح آیات بالا گفته شد این واقعیتبه دست مىآید که مساله غرور و نخوت ازآنروزىکهآدمپابهاینکرهخاکىنهاد،درتمامدورانهاى تاریخ و عصر انبیاى پیشین تا امروز، یکى از سرچشمههاى اصلى و خطرناک فساد و انحراف و کفر و نفاق بوده است، مطالعه در این آیات نشان مىدهد که تا چه حد این صفت رذیله مایه بدبختى گروه عظیمى از انسانها و جوامع بشرى مىشود و اگر هیچ دلیلى بر زشتى این رذیله اخلاقى جز همین آیات نباشد کافى است.
نکوهش غرور در روایات اسلامى
مذمت از این خوى زشت در احادیث اسلامى نیز بازتاب گستردهاى دارد:
1- در حدیثى از امام امیرمؤمنان(ع) مىخوانیم: «سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور!; مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانىتر است». (18)
2- در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم: «جماع الشر فى الاغرار بالمهل و الاتکال على العمل; کانون بدىها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال(ناچیز) است». (19)
انسان عمل خیر ناچیزى انجام مىدهد و به وسیله آن خود را اهل نجات مىداند و آزادى بى قید و شرطى براى خود قائل استیا اینکه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش مىشود.
3- در حدیث دیگرى از آن حضرت مىبینیم غرور ضد عقل شمرده شده است، مىفرماید: «لایلقى العاقل مغرورا; آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمىشود». (20)
4- در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم که غرور، انسان را در انبوهى از خیالات گرفتار مىسازد و اسباب نجات را از او قطع مىکند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!; کسى که سرابها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع مىشود»! (21)
5- همان امام بزرگوار در تعبیر زیباى دیگرى در باره گروهى از منحرفان مىفرماید: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیارى کردند و محصول آن را که بدبختى و هلاکتبود درو کردند»! (22)
6- در سخن دیگرى آن حضرت غرور و خودبینى را یکى از موانع پندپذیرى انسان مىشمرد، مىفرماید: «بینکم و بین الموعظة حجاب من العزة; در میان شما و موعظه حجابى از غرور است»! (23)
7- و نیز از همان حضرت در جمله کوتاه و پرمعنى دیگرى آمده است: «طوبى لمن لم تقتله قاتلات الغرور; خوشا به حال کسى که عوامل کشنده غرور او را از پاى در نیاورد». (24)
آنچه در بالا گفته شد تنها بخش کوچکى از روایاتى است که در باره خطرات غرور و خودبینى سخن مىگوید وگرنه روایات در این زمینه فراوان است و مطالعه همین بخش براى پى بردن به آثار زیانبار غرور و خطرات آن کافى است.
2- اسباب غرور
بعضى از بزرگان علم اخلاق گفتهاند غرور از صفات زشتى است که هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.
اسباب غرور و خودبینى بسیار زیاد است و مغروران گروههاى مختلفى هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها کسانى هستند که وقتى به مقامى از علم مىرسند غرور و خودبینى بر آنها عارض مىشود، جز افکار خویشتن را نمىبینند و براى افکار دیگران ارزشى قائل نیستند، گاه خود را از مقربان الهى مىپندارند و قطعا اهل نجات! اگر کسى کمترین انتقادى از آنها کند ناراحت مىشوند و از همه انتظار احترام و پذیرش و قبول را دارند!
گاه مىشود که افراد کم ظرفیتبا فراگرفتن علم ناچیزى و خواندن کتاب و یا کتابهایى بر مرکب غرور سوار مىشوند و خود را شکننده صد قفل و صد زنجیر مىدانند چرا که تنها صرف میر میر را خواندهاند! و این بدترین نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط مىکند و هم از جهت ارزش اجتماعى!
در حدیثى از رسول خدا(ص) مىخوانیم که به ابن مسعود فرمود: «یابن مسعود! لاتغترن بالله و لاتغترن بصلاحک و علمک و عملک و برک و عبادتک; اى ابن مسعود! به(کرم) خدا مغرور نشو و همچنین به صالح بودن و علم و عمل و نیکوکارى و عبادتهایت»! (25)
در این حدیثبه عوامل دیگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده که هر کدام از آنها مىتواند عاملى براى مستى غرور گردد.
افراد صالح کم ظرفیتى را مىبینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکى پیدا مىکنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت مىشمرند و همه مردم در نظرشان کوچک مىشوند و همین امر باعث هلاکتشان مىگردد.
یکى دیگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست، افرادى هستند که بى محابا و جسورانه گناه مىکنند، هنگامى که از آنها سؤال شود این چه کار زشتى است که شما انجام مىدهید؟ مىگویند: خداوند کریم و غفور و رحیم است، خدایى را که ما مىشناسیم از آن بالاتر است که گناهان این بنده ناچیز را به رخ او بکشد و به خاطر آن ما را مجازات کند، اصولا اگر ما گناه نکنیم عفو و کرم خدا چه مىشود؟
این گونه افکار انحرافى و سخنان غیر منطقى جرات آنها را در گناه بیشتر مىکند و باعثسقوط و هلاکتشان مىشود!
به همین دلیل در قرآن و روایات اسلامى از این نوع غرور شدیدا نهى شده است در آیه6 سوره انفطار مىخوانیم: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم; اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است»؟
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر این آیه مىفرماید: «یا ایها الانسان ما جراک على ذنبک؟ و ما غرک بربک؟ و ما انک بهلکة نفسک؟!; اى انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکتخویشتن علاقهمند کرده است». (26)
فرق استبین کسى که گناه مىکند و جسور است و گویى خود را طلبکار مىداند و بین کسى که گناهى از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمتحق دارد، اولى بر مرکب غرور سوار است و دومى دستبه دامن لطف پروردگار زده است.
جهل و نادانى یکى دیگر از اسباب غرور است، همان گونه که علم و دانش گاه سبب غرور مىشود جهل و نادانى نیز در بسیارى از جاهلان سبب غرور است. در حدیثى از امیرمؤمنان مىخوانیم: «من جهل اغر بنفسه و کان یومه شرا من امسه; کسى که جاهل است مغرور به خویشتن مىشود و امروزش بدتر از دیروز اوست»! (27)
دیگر از اسباب غرور که گروه زیادى را در کام خود فرو برده است دنیا و زرق و برق دنیا، مال، مقام، جوانى، زیبایى و قدرت است.
افراد کم ظرفیت همین که به یکى از این امور نایل شوند فراموش مىکنند که اینها عاریتى است و همیشه در معرض زوال و نابودى قرار دارد. این فراموشى سبب خودبینى و غرور آنها مىشود و این غرور آنها را از خدا دور و به شیطان نزدیک و آلوده به انواع گناهان مىسازد.
در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم: «الدنیا حلم و الاغترار بها ندم; دنیا خواب و خیالى بیش نیست و مغرور شدن به آن سبب پشیمانى است»! (28)
در حدیثى از همان بزرگوار مىخوانیم: «لاتغرنک العاجلة بزور الملاهى، فان اللهو ینقطع، و یلزمک ما اکتسبت من المآثم; دنیا تو را با سرگرمىهاى باطل نفریبد و مغرور نسازد چرا که سرگرمىها پایان مىیابد و گناهش بر تو باقى مىماند»! (29)
از شگفتیها این است که همه مردم با چشم خود زوال سریع نعمتها و از میان رفتن اموال و ثروتها و سقوط حکومتها و قدرتهاى دنیوى را همه روز با چشم خود مىبینند، اما هنگامى که خودشان به آن مىرسند چنان مغرور مىشوند که فکر مىکنند آنچه مربوط به آنهاست جاودانى است و هرگز از آنها گرفته نمىشود!
آرى اسباب غرور بسیار متنوع است و رهایى از چنگال آن مشکل و جز در سایه بیدارى و تقوا و سپردن خویش به خداوند و توجه به زوال سریع نعمتها امکانپذیر نیست.
3- علایم و نشانههاى غرور
نشانههاى غرور گاهى بسیار آشکار استبه گونهاى که انسان در نخستین برخورد به آن پى مىبرد و مىفهمد که فلان شخص گرفتار غرور و خودبینى است. بىاعتنایى به مردم، بى توجهى به حلال و حرام الهى، رعایت نکردن ادب با بزرگان و ترک محبتبا دوستان و بستگان، بىرحمى نسبتبه زیردستان، ذکر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دویدن در حرف دیگران، نگاههاى تحقیرآمیز به صالحان و پاکان و عالمان و همچنین راه رفتن به صورت غیر متعارف، پا را به زمین کوبیدن، شانههها را تکان دادن، نگاههاى غیر متعارف به زمین و آسمان نمودن و حتى گاهى کارهاى دیوانگان را انجام دادن اینها همه از نشانههاى غرور است.
ولى گاه حالت غرور مخفى است و به این سادگى خود را نشان نمىدهد بلکه با دقت مىتوان به وجود چنین صفتى در خویشتن و یا دیگران پى برد. مانند اینکه بعضى افراد پس از مدت کوتاهى درس استاد را رها مىکنند و خود را مستغنى و بىنیاز مىدانند، یا مانند کسى که علاقه شدیدى در خود به انزوا و گوشهگیرى از مردم احساس مىکند و ممکن ستبهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غیبت و گناه و مانند آن ذکر کند در حالى که با دقت مىیابیم که عامل اصلى، غرور و خود بزرگبینى است. خود را پاک، آگاه و مؤمن مىپندارد و دیگران را ناقص و آلوده.
آرى نه تنها غرور، بلکه بسیارى از صفات رذیله گاهى در زوایاى روح انسان پنهان مىشوند و خود را به صورت فضایل نشان مىدهند، به گونهاى که تشخیص آن جز براى اساتید هوشیار اخلاق میسر نیست.
4- آثار و پیامدهاى فردى و اجتماعى غرور
در میان صفات رذیله شاید کمتر صفتى به اندازه غرور زیانآور و مرگبار باشد.
پیامدهاى غرور تمام زندگى انسان را تحت تاثیر خود قرار مىدهد و دنیا و آخرت را تباه مىکند. از میان آثار زیانبار غرور به امور زیر مىتوان اشاره کرد:
1- غرور، حجاب ضخیمى بر عقل و فهم انسان مىفکند و او را از درک حقایق بازمىدارد و به او اجازه نمىدهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعى را درست ارزیابى کرده در برابر آنها موضع صحیح بگیرد.
در بحثهاى سابق در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) خواندیم: «مستى غرور از مستى شراب هم سختتر است!» این مستى همان حجاب غرور است.
2- غرور مایه شکست در زندگى و سبب عقب افتادگى است،یک لشکر مغرور به سادگى جنگ را مىبازد،یک سیاستمدار مغرور به آسانى زمین مىخورد،یک محصل مغرور در امتحانات رفوزه مىشود،یک ورزشکار مغرور بازى را به حریف مىبازد و بالاخره یک مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهى مىسازد. تعبیربه«قاتلاتالغرور»درروایاتاسلامىممکناستاشارهبههمینمعنىباشد.
3- غرور تکامل انسان را متوقف مىسازد، بلکه مایه انحطاط و عقبگرد او مىشود; زیرا هنگامى که انسان مغرور مىشود نقایص خود را نمىبیند و کسى که احساس نقصان نکند به دنبال کمال نمىرود.
آنچه در حدیث امیرمؤمنان در گذشته خواندیم که مىفرمود: «کسى که جاهل باشد مغرور مىشود و امروز او از دیروزش بدتر است» اشاره به همین نکته مهم است.
4- غرور سبب فساد و تباهى عمل مىشود، زیرا در انجام آن دقتى به خرج نمىدهد و همین امر کار او را خراب مىکند، یک جراح مغرور ممکن استبیمار خود را در کام مرگ فروبرد و یا حد اقل ناقص سازد، یک راننده مغرور گرفتار تصادفهاى زیانبار مىشود، همچنین یک مؤمن مغرور گرفتار ریاء و عجب و سایر امورى که عمل را فاسد مىکند مىشود; در حدیثى از امیرمؤمنان(ع) مىخوانیم: «غرور الامل یفسد العمل; غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل مىشود». (30)
5- غرور مانع از عاقبت اندیشى است، چنانکه در حدیثى از امیرمؤمنان آمده است: «لم یفکر فى عواقب الامور من وثق بزور الغرور; کسى که اعتماد بر غرور و باطل کند از تفکر در عاقبت کارها باز مىماند». (31)
6- غرور غالبا سبب ندامت و پشیمانى مىشود، چرا که انسان نمىتواند ارزیابى صحیحى از خود و دیگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حرکت فردى و اجتماعى گرفتار اشتباه مىشود و همین امر او را به ندامت و پشیمانى مىکشاند، در همین زمینه در حدیث امیرمؤمنان(ع) مىخوانیم: «دنیا خواب و خیالى بیش نیست و مغرور شدن به آن موجب پشیمانى است». (32)
7- در یک جمله مىتوان گفت: افراد مغرور در دنیا و آخرت تهیدست و بیچارهاند، چنانکه در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است: «المغرور فى الدنیا مسکین فى الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادنى; انسان مغرور در دنیا مسکین و بیچاره است و در آخرت مغبون; چرا که متاع برتر را به متاع پستتر فروخته است». (33)
5- طرق درمان غرور
از آنجا که غرور غالبا ناشى از جهل و عدم شناختخویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیمارى اخلاقى شناختخویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقتها و شایستگىها در انسانهاى دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده مىشود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زیبایى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضربالمثل معروف «به مالت نناز که به شبى از بین مىرود و به جمالت نناز که به تبى از بین مىرود!» همه اینها آسیبپذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرتها و از میان رفتن اموال و نابودى امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنکه ممکن استبا ضربهاى که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتى نام خود را نیز فراموش کند؟!
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالى که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعى، سیاسى و یا نظامى نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهى زیادى به بار آورد؟!
چگونه به قدرتش بنازد در حالى که ممکن است فردا آن را از دست دهد و پشت میلههاى زندان باشد!
به هر حال آنچه انسان را از مرکب غرور پایین مىکشد و به مستى غرور پایان مىدهد شناختخویشتن و اوضاع جهان و بى اعتبارى و شدت دگرگونى احوال آن است.
قرآن مجید به مغروران خطاب مىکند و با این سخن بیدارگر به آنها هشدار مىدهد، مىفرماید: «اولم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون; آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را(براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند عمران نمودند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند(اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، آنها به خودشان ستم مىکردند». (34)
شبیه همین معنى در سوره غافر آیه 21 و 82 نیز آمده است.
اگر انسان درستبه جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسیبپذیرند و چگونه حوادث کوچک مىتوانند زندگى او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمىشود، امیرمؤمنان على(ع) مىفرماید: «مسکین بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة; بیچاره آدمیزاد! سرآمد زندگیش نامعلوم، علل بیماریش ناپیدا و اعمالش ثبت و ضبط مىشود، پشهاى او را مىآزارد و گلوگیر شدن آب یا غذایى او را مىکشد و عرق مختصرى او را متعفن و بدبو مىسازد»! (35)
در حالات «ایاز» وزیر معروف مقتدر سلطان محمود غزنوى نقل کردهاند که همه روز در اطاق مخصوصى مىرفت و در را مىبست و بعد از لحظاتى بیرون مىآمد، بینندگان تعجب کردند که در این اطاق چه سرى نهفته است که همه روز «ایاز» به آن سرکشى مىکند، بعد از تحقیق معلوم شد لباس دوران چوپانیش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا مىرود و به آن نگاه مىکند و مىگوید: ایاز تو چوپان بودى! اکنون که خداوند تو را به مقام وزارت رسانده مغرور مباش، از این بترس که فردا مقامت را از دستبدهى و از گذشته نیز ناتوانتر شوى»!
اگر همه قدرتمندان چنین اسباب عبرتى در اختیار داشته باشند هرگز مغرور نخواهند شد، ولى متاسفانه هر کس «ایاز» نمىشود.
****************
در مورد غرور و مغرور شدن مختصري توضيح دهيد؟
يكى از رذايل اخلاقى كه نه تنها در ميان علماى اخلاق معروف و مشهور است در ميان تودههاى مردم نيز از جمله صفات زشتشناخته شده مىباشد «غرور» است. اين صفت رذيله موجب از خود بيگانگى و جهل نسبتبه خويشتن و ديگران و فراموش كردن موقعيت فردى و اجتماعى خود و غوطهور شدن در جهل و بىخبرى است.
غرور انسان را از خدا دور مىكند و به شيطان نزديك مىسازد، واقعيتها را در نظر او دگرگون مىكند و همين امر سبب خسارتهاى شديد مادى و معنوى مىگردد.
افراد مغرور هميشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى مىشوند.
غرور سرچشمه صفات رذيله ديگرى مانند خودبرتربينى و تكبر و عجب و خودپسندى و ترك تواضع و كينه و حسد نسبتبه ديگران و تحقير آنها مىشود.
مىدانيم يكى از عوامل اصلى رانده شدن شيطان از درگاه خدا «غرور» او بود و يكى از علل عدم تسليم بسيارى از اقوام پيشين در برابر دعوت انبياء وجود همين صفت نكوهيده در وجود آنان بود.
اقوام پيشين در برابر دعوت انبياء همين صفت نكوهيده در وجود آنان بود.
فرعونها و نمرودها به خاطر غرورشان از خدا دور شدند و به سرنوشتشومى كه عبرت براى همگان شد گرفتار گشتند.
«غرور» گاه در يك فرد پيدا مىشود و گاه قوم و ملتيا نژادى در چنگال اين رذيله اخلاقى گرفتار مىشوند و بى شك قسم دوم خطرناكتر است; زيرا گاه كشور يا دنيايى را به آتش مىكشد و نمونه آن جنگ جهانى اول و دوم بود كه حد اقل يكى از علل عمده آن غرور و نژادپرستى آلمانىها بود.
با اين اشاره، نخستبه سراغ تفسير واژه «غرور» در منابع لغت و كتب علماى اخلاق و سپس به سراغ آيات و روايات و تفسير و تحليل آنها مىرويم و به دنبال آن از اسباب غرور، آثار و پيامدها و راه درمان آن سخن مىگوييم.
1- مفهوم غرور
اين واژه به طور وسيعى در كلمات عرب مخصوصا در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به كار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نيز كم و بيش در همان معانى اصلى يا لوازم آن به كار مىرود.
«راغب» در كتاب «مفردات» واژه «غرور» (به فتح غين كه معنى وصفى دارد) را به معنى هر چيزى كه انسان را مىفريبد و در غفلت فرومىبرد خواه مال و مقام باشد يا شهوت و شيطان تفسير مىكند.
در «صحاح اللغة»«غرور» به معنى امورى كه انسان را غافل مىسازد و مىفريبد (خواه مال و ثروت باشد يا جاه و مقام يا علم و دانش و غير آن) تفسير شده است.
بعضى از ارباب لغت – به گفته «طريحى» در «مجمع البحرين» گفتهاند: «غرور چيزى است كه ظاهر جالب و دوست داشتنى دارد ولى باطنش ناخوشايند و مجهول و تاريك است».
در كتاب «التحقيق فى كلمات قرآن الكريم» بعد از نقل كلمات ارباب لغت چنين آمده است: «ريشه اصلى اين واژه به معنى حصول غفلتبه سبب تاثير چيز ديگرى در انسان است و از لوازم و آثار آن جهل و فريب و نيرنگ و نقصان و شكست و… مىباشد».
در «المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء» كه از بهترين كتب اخلاق محسوب مىشود و تكميل و تهذيبى استبراى «احياء العلوم» «غزالى» چنين مىخوانيم: «غرور عبارت است از دلخوش بودن به چيزى كه موافق هواى نفس و تمايل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان يا فريب شيطان است و هر كس گمان كند آدم خوبى است(و نقطه ضعفى ندارد) خواه از نظر مادى يا معنوى باشد و اين اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگيرد آدم شرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مىدانند در حالى كه در اشتباهند بنابراين اكثر مردم شرورند، هر چند شكل غرور آنها و درجه آن متفاوت است». (1)
در تفسير نمونه در معنى اين واژه چنين آمده است: «غرور» بر وزن(جسور) صيغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فريبنده است و شيطان را از اين رو «غرور» مىگويند كه انسان را با وسوسههاى خود فريب مىدهد و غافل مىسازد و در حقيقتبيان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان يا كتاب فريبنده، هر مقام وسوسهگر و هر موجودى كه انسان را گمراه سازد در مفهوم وسيع «غرور» داخل است.
غرور در قرآن مجيد
اين واژه در قرآن مجيد كرارا به كار رفته و در آيات ديگرى گرچه اين واژه ديده نمىشود ولى مفهوم و محتواى آن را در بر دارد، در آيات زير دقت كنيد:
1- …قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين (سورهاعراف،آيه12)
2- فقال الملاء الذين كفروا من قومه ما نريك الا بشرا مثلنا و ما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لكم علينا من فضل بل نظنكم كاذبين… قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين (سورههود،آيات32و27)
3- قالوا يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول و انا لنريك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز (سورههود، آيه91)
4- و نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون × ام انا خير من هذا الذى هو مهين و لايكاد يبين (سورهزخرف،آيات52-51)
5- ذلك بانهم قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودات و غرهم فى دينهم ما كانوا يفترون (سورهآلعمران،آيه24)
6- فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين (سورهاعراف،آيه77)
7- ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور (سورهحديد،آيه14)
8- هم الذين يقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لكن المنافقين لايفقهون × يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لايعلمون (سورهمنافقون،آيات7و8)
9- فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن (سورهفجر،آيه15)
10- ام يقولون نحن جميع منتصر × سيهزم الجمع و يولون الدبر (سورهقمر،آيات44و45)
11- وذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياة الدنيا (سورهانعام،آيه70)
12- يا ايها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور (سورهلقمان،آيه33)
ترجمه
1- (خداوند به شيطان) فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفريدهاى و او را از گل»!
2- اشراف كافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم! و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند جز گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمىكنيم و براى شما فضيلتى نسبتبه خود نمىبينيم! بلكه شما را دروغگو تصور مىكنيم»! گفتند: اى نوح! تو با ما جر و بحث كردى و زياد هم جر و بحث كرد!(بس است!) اگر راست مىگويى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بياور!
3- گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را مىگويى ما نمىفهميم! و ما تو را در ميان خود ضعيف مىيابيم و اگر(به خاطر) قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مىكرديم و تو در برابر ما قدرتى ندارى»!
4- فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمىبينيد؟! – مگر نه اين است كه من از اين مردى كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمىتواند فصيح سخن بگويد بهترم؟!
5- اين عمل آنها(يهود) به خاطر آن است كه مىگفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزى به ما نمىرسد(و كيفر ما به خاطر امتيازى كه بر اقوام ديگر داريم بسيار محدود است) اين افترا(و دروغى كه به خدا بسته بودند) آنها را در دينشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».
6- سپس(قوم صالح) «ناقه» را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستى آنچه ما را به آن تهديد مىكنى بياور»!
7- آنها(دوزخيان) را صدا مىزنند «مگر ما با شما نبوديم؟! مىگويند:آرى! ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد و(در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان حق فرارسيد و شيطان فريبكار شما را در برابر(فرمان) خدا فريب داد»!
8- آنها(منافقان) كسانى هستند كه مىگويند: «به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند!» (غافل از اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمىفهمند – آنها مىگويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون مىكنند! در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولى منافقان نمىدانند!
9- اما انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مىكند و نعمت مىبخشد(مغرور مىشود) و مىگويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است»!
10- يا مىگويند: «ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروزيم»؟! – (ولى بدانند) به زودى جمعشان شكست مىخورد و پا به فرار مىگذارند.
11- كسانى را كه آيين(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته، رها كن!
12- اى مردم!… به يقين وعده الهى حق است، پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد و مبادا(شيطان) فريبكار شما را به(كرم) خدا مغرور سازد!
تفسير و جمعبندى
نخستين جرقههاى غرور همان طورى كه اشاره شد در آغاز آفرينش انسان و در چهره شيطان ديده شد و همان گونه كه در اولين آيه مورد بحث آمده هنگامى كه خداوند به او خطاب كرد «چه چيز تو را مانع شد از اينكه بر آدم سجده كنى هنگامى كه به تو فرمان دادم»، (قال ما منعك الا تسجد اذ امرتك…) (2)
«شيطان(با لحنى غرور آميز) گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفريدهاى او را از گل»، (قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين) (3)
آرى حجاب غرور و خودبينى چنان بر چشم بصيرت او افتاد كه به او اجازه نداد راه سعادت خود را كه فرمان صريح خداستببيند و در پرتگاه عصيان سقوط كرد و براى هميشه مطرود و ملعون شد، بنابراين مىتوان گفت: همان گونه كه پيشواى مستكبران جهان ابليس است پيشواى مغروران عالم نيز اوست و اين دو، يعنى «غرور» و «استكبار»، لازم و ملزوم يكديگرند!
ابليس بر اثر غرور و استكبار نتوانستبرترى خاك را بر آتش و برترى توبه را بر لجاجت و اصرار بر گناه دريابد، گام در بيراهه گذارد و همچنان در بيراهه سرگردان است.
در آيه بعد به داستان نوح يعنى نخستين پيامبر اولوا العزم مىرسيم كه به خوبى نشان مىدهد يكى از عوامل مهم سرپيچى قوم او در برابر ارشادهاى دلسوزانهاش همان صفت رذيله «غرور» بود، مىفرمايد: «اشراف كافر قومش(در برابر دعوت او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند جز گروهى فرومايه و اراذلى ساده لوح نمىيابيم! و فضيلتى براى شما نسبتبه خود مشاهده نمىكنيم بلكه شما را جمعى دروغگو گمان مىكنيم»، (فقال الملاء الذين كفروا من قومه ما نريك الا بشرا مثلنا و ما نريك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لكم علينا من فضل بل نظنكم كاذبين) (4)
و در چند آيه بعد نخوت و غرور خود را بيشتر ظاهر مىكنند با صراحت مىگويند:
«اى نوح! با ما جر و بحث كردى و زياد سخن گفتى(بس است!) اگر راست مىگويى آنچه را(از عذاب الهى) به ما وعده مىدهى بياور»! (قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين) (5)
معمولا انسانها از ضررهاى احتمالى به حكم عقل پرهيز دارند، ولى اين قوم مغرور با اينكه آثار حقانيت را در معجزات نوح مىديدند و احتمال مجازات الهى بسيار قوى بود، نه تنها اعتنايى نداشتند بلكه نوح را تشويق به درخواست عذاب الهى مىكردند!
آرى همان غرورى كه حجاب شيطان شد حجاب قوم نوح گرديد و سرانجام در چنبر عذاب الهى گرفتار شدند و ريشه آنها قطع شد. اين استسرنوشت مغروران در تمام طول تاريخ.
در سومين آيه سخن از قوم شعيب است كه به دنبال قوم نوح گرفتار غرور و خودبينى شدند و سرنوشتى همانند آنها پيدا كردند، مىفرمايد: «آنها به شعيب گفتند: «بسيارى را از آنچه مىگويى ما اصلا نمىفهميم! ما تو را در ميان خود ضعيف مىبينيم و اگر به خاطر احترام قبيله كوچكت نبود سنگسارت مىكرديم! و تو در برابر ما قدرتى ندارى»! (قالوا يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول و انا لنريك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز) (6)
آنها در واقع در برابر دلايل منطقى و سخنان سنجيده و معجزات الهى حضرت شعيب پاسخى نداشتند، ولى غرور و نخوتشان اجازه نمىداد تسليم حق شوند و سرانجام صيحه و صاعقه آسمانى در يك چشم بر هم زدن خانه و كاشانه و خود آنها را به آتش كشيد و در هم كوبيد و چيزى جز پيكرهاى نيم سوخته آنها باقى نماند!
در چهارمين آيه كه ناظر به داستان فرعون است چهره زشت ديگرى از اين صفت رذيله نيز ديده مىشود و نشان مىدهد كه غرور و نخوت چنان مغز او را پر كرده بود كه نه تنها اعتنايى به دلايل روشن موسى نكرد بلكه با سخنانى كودكانه سرپيچى خود را توجيه نمود، مىفرمايد: «فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمىبينيد – من از اين مردى كه از خانواده حقيرى است و هرگز نمىتواند فصيح صحبت كند برترم»! (و نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون × ام انا خير من هذا الذى هو مهين و لايكاد يبين) (7)
سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسل جست كه اگر موسى راست مىگويد چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نيامدند؟!
افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنايى و غرورشان اهميتى به چگونگى سخنان خود نمىدادند و بسيار ديده شده كه حرفهاى ابلهانهاى مىزنند كه حتى نزديكانشان در دل به آنها مىخنديدند و به يقين چنين حالتى سد راه همه معارف الهيه و شناخت واقعيات زندگى است.
جالب اينكه موسى(ع) اگر گرهى در زبانش بود مربوط به كودكى بود اما هنگامى كه به نبوت رسيد و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش كرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقق پوشيد ولى فرعون بى اعتنا به وضع جديد همچنان به وضع سابق اشاره مىكند و لكنت زبانش را يادآور مىشود.
در پنجمين آيه اشارهاى به قوم يهود دارد كه آنها نيز بر اثر غرور و خودبينى امتيازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همين تفكر غلط سبب گمراهى و طغيان آنها شد، مىفرمايد: «اين(اعراض و روى گردانى آنها از آيات الهى) به خاطر آن است كه مىگفتند: «جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمىرسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگينمان بسيار كم است چون قوم برترى هستيم!) اين افترا و دروغى كه(به خدا) بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود»، (ذلك بانهم قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودات و غرهم فى دينهم ما كانوا يفترون) (8)
تاريخ بنى اسرائيل نشان مىدهد كه از گناهكارترين و سركشترين اقوام بودهاند و يكى از دلايل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است.
متاسفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهيونيستها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتكب جنايات تازهاى مىشوند كه چهره تاريخشان را سياهتر از سابق مىكند.
آنها همه چيز را براى خودشان مىخواهند و براى ديگران حقى قائل نيستند خود را قوم برتر مىشمرند و ديگران را با ديده حقارت مىنگرند.
ششمين آيه ناظر به قوم «صالح» است كه آنها نيز چنان مستباده غرور بودند كه با صراحت از پيامبرشان تقاضاى مجازات الهى كردند، با اينكه معجزه آشكار او را با چشم خود مىديدند، مىفرمايد: «آنها ناقه را(همان شترى كه به اعجاز الهى از كوه بيرون آمده بود) پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را كه ما را به آن تهديد مىكنى بياور»! (فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين) (9)
قرآن به دنبال آن مىگويد: «زمين لرزه وحشتناكى آنها را فراگرفت و صبحگاهان بدنهاى بى جانشان در خانههاشان باقى ماند!(و اين استسرانجام يك قوم مغرور و از خدا بى خبر)»!
در هفتمين آيه سخن از دوزخيان است كه در قيامت در ظلمت و تاريكى به سر مىبرند در حالى كه مؤمنان با نور ايمان در عرصه محشر شتابان مىگذرند: «منافقان دوزخى آنها را صدا مىزنند كه مگر ما با شما نبوديم؟ مىگويند: آرى! و لكن شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد(و در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاى دو و دراز، شما را مغرور ساخت تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان شما را در برابر خداوند به غرور فريب واداشت»! (ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور) (10)
سپس در آيه بعد از آن با صراحتبه آنها گفته مىشود كه «امروز هيچ راه فرارى نداريد و جايگاه شما آتش دوزخ است».
در اينجا به خوبى مىبينيم كه يكى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است.
همان گونه كه در آغاز بحث گفتيم در عنوان «غرور» معنى فريب نهفته شده است، ولى گاه انسان خودش را فريب مىدهد و مغرور مىشود و گاه شيطان و يا انسانهاى شيطان صفت را.
در هشتمين آيه سخن از منافقان مغرور در اين دنياست كه چگونه در برابر مؤمنان راستين و فقير نمايش ثروت مىدادند و آنها را تحقير مىكردند، مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه مىگويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند(غافل از اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمىدانند»! (هم الذين يقولون لاتنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لكن المنافقين لايفقهون) (11)
سپس غرور و نخوت را به اوج رسانده مىگويند: «اگر ما(از ميدان جنگ) به مدينه بازگرديم عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد در حالى كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند»، (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لايعلمون) (12)
اگر منافقان، «مغرور» نبودند اين گونه ثروت و قدرت خود را به رخ مؤمنان نمىكشيدند و به آنها با ديده حقارت نمىنگريستند و در وادى خطرناك كفر و نفاق سرگردان نمىشدند.
در نهمين آيه سخن از طبيعت انسان – يا به تعبير ديگر طبيعت انسانهاى تربيت نايافته و كم ظرفيت است – كه به هنگام نعمت و قدرت مغرور مىشوند و سركش، مىفرمايد: «اما انسان هنگامى كه خداوند او را به عنوان امتحان اكرام مىكند و نعمت مىبخشد(مغرور مىشود و) مىگويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن) (13)
اگر اين سخن از سر شكرگزارى و سپاس پروردگار بود به يقين مايه تواضع و كمك به يتيمان و مسكينان مىشد، ولى همان گونه كه لحن آيات بعد از آن نشان مىدهد اين سخن از روى غرور و نخوت است و به همين دليل نه تنها اثر مطلوب و سازندهاى بر آن مترتب نمىشود بلكه سرچشمه سركشى و طغيان مىگردد.
در دهمين آيه سخن از مشركان خودخواه و خودپرست مكه است، مىفرمايد: «آنها مىگويند ما جماعتى متحد و نيرومنديم(و به همين دليل پيروزى با ماست)»، (ام يقولون نحن جميع منتصر) (14)
خداوند به اين مغروران سبك مغز هشدار مىدهد كه: «به زودى جمعشان شكست مىخورد و پا به فرار مىگذارند»! (سيهزم الجمع و يولون الدبر) (15)
در تمام اين موارد به خوبى مىبينيم كه غرور و خودبينى عامل مهم گناه و شكست و بدبختى است و قرآن مجيد در يك پيشگويى اعجاز آميز خبر از شكست و ناكامى اين گروه مغرور مىدهد، شكستى كه به زودى دامانشان را گرفت و عبرت مردم شدند.
در يازدهمين آيه سخن از مشركانى است كه دين و آيين حق را به بازى گرفتهاند و مال و ثروت دنيا آنها را مغرور ساخته است و همين امر سبب كفر و عنادشان با حق شد، مىفرمايد: «كسانى را كه آيين(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته است رها كن»، (وذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياة الدنيا…) (16)
اين تعبير شايد گواه اين باشد كه آنها قابل هدايت نيستند، چرا كه باده غرور چنان آنها را سرمست كرده و زرق و برق دنياى مادى چنان آنها را فريب داده كه به هيچ وجه حاضر به تسليم در برابر حق نيستند و جز سخريه و استهزاء در برابر حق كارى ندارند و اين معنى از عمق فاجعهاى كه به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مىدهد.
تعبير به «دينهم» اشاره به فطرى بودن دين الهى است كه در سرشت همه انسانها حتى مشركان وجود داشته و دارد، يا اينكه اشاره به كسانى است كه حتى آيين بتپرستى خودشان را به بازى و مسخره مىگرفتند و به خاطر غرور حتى به آن هم پايبند نبودند و يا اشاره به آيين اسلام است كه خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است.
در دوازدهمين آيه به همه انسانها هشدار مىدهد و از اينكه فريب زرق و برق دنيا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شيطان بيفتند بر حذر مىدارد، مىفرمايد: «اى مردم! … وعده الهى حق است مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مغرور سازد و مبادا شيطان شما را فريب دهد»! (يا ايها الناس… ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور) (17)
جالب اينكه اسباب غرور در اين آيه دو چيز شمرده شده: زرق و برق دنيا» و «شيطان» و اين تعبير نشان مىدهد كه گاه انسان بى آنكه از زندگى مادى مرفهى برخوردار باشد تنها با مشتى خيالات بى اساس مغرور مىشود و براى خود مقام و شخصيتى مىپندارد، در برابر حق سركشى مىكند و در دام شيطان گرفتار مىشود. درست است كه دنياى پر زرق و برق يكى از دامهاى شيطان است ولى گاه خيال و پندار هم سرچشمه نفوذ شيطان مىگردد و انسان با آن دلخوش مىشود.
نتيجه نهايى
از مجموع آنچه در تفسير و شرح آيات بالا گفته شد اين واقعيتبه دست مىآيد كه مساله غرور و نخوت ازآنروزىكهآدمپابهاينكرهخاكىنهاد،درتمامدورانهاى تاريخ و عصر انبياى پيشين تا امروز، يكى از سرچشمههاى اصلى و خطرناك فساد و انحراف و كفر و نفاق بوده است، مطالعه در اين آيات نشان مىدهد كه تا چه حد اين صفت رذيله مايه بدبختى گروه عظيمى از انسانها و جوامع بشرى مىشود و اگر هيچ دليلى بر زشتى اين رذيله اخلاقى جز همين آيات نباشد كافى است.
نكوهش غرور در روايات اسلامى
مذمت از اين خوى زشت در احاديث اسلامى نيز بازتاب گستردهاى دارد:
1- در حديثى از امام اميرمؤمنان(ع) مىخوانيم: «سكر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور!; مستى غفلت و غرور از مستى شراب طولانىتر است». (18)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «جماع الشر فى الاغرار بالمهل و الاتكال على العمل; كانون بدىها در مغرور شدن به مهلت الهى و اعتماد بر اعمال(ناچيز) است». (19)
انسان عمل خير ناچيزى انجام مىدهد و به وسيله آن خود را اهل نجات مىداند و آزادى بى قيد و شرطى براى خود قائل استيا اينكه گناهانى از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش مىشود.
3- در حديث ديگرى از آن حضرت مىبينيم غرور ضد عقل شمرده شده است، مىفرمايد: «لايلقى العاقل مغرورا; آدم عاقل هرگز مغرور ديده نمىشود». (20)
4- در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم كه غرور، انسان را در انبوهى از خيالات گرفتار مىسازد و اسباب نجات را از او قطع مىكند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!; كسى كه سرابها او را فريب دهد و مغرور سازد اسباب(نجات) از او قطع مىشود»! (21)
5- همان امام بزرگوار در تعبير زيباى ديگرى در باره گروهى از منحرفان مىفرمايد: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور; آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فريب آن را آبيارى كردند و محصول آن را كه بدبختى و هلاكتبود درو كردند»! (22)
6- در سخن ديگرى آن حضرت غرور و خودبينى را يكى از موانع پندپذيرى انسان مىشمرد، مىفرمايد: «بينكم و بين الموعظة حجاب من العزة; در ميان شما و موعظه حجابى از غرور است»! (23)
7- و نيز از همان حضرت در جمله كوتاه و پرمعنى ديگرى آمده است: «طوبى لمن لم تقتله قاتلات الغرور; خوشا به حال كسى كه عوامل كشنده غرور او را از پاى در نياورد». (24)
آنچه در بالا گفته شد تنها بخش كوچكى از رواياتى است كه در باره خطرات غرور و خودبينى سخن مىگويد وگرنه روايات در اين زمينه فراوان است و مطالعه همين بخش براى پى بردن به آثار زيانبار غرور و خطرات آن كافى است.
2- اسباب غرور
بعضى از بزرگان علم اخلاق گفتهاند غرور از صفات زشتى است كه هر گروهى به نوعى به آن گرفتارند هر چند اسباب و درجات غرور آنها مختلف است.
اسباب غرور و خودبينى بسيار زياد است و مغروران گروههاى مختلفى هستند:
مغروران به علم و دانش و آنها كسانى هستند كه وقتى به مقامى از علم مىرسند غرور و خودبينى بر آنها عارض مىشود، جز افكار خويشتن را نمىبينند و براى افكار ديگران ارزشى قائل نيستند، گاه خود را از مقربان الهى مىپندارند و قطعا اهل نجات! اگر كسى كمترين انتقادى از آنها كند ناراحت مىشوند و از همه انتظار احترام و پذيرش و قبول را دارند!
گاه مىشود كه افراد كم ظرفيتبا فراگرفتن علم ناچيزى و خواندن كتاب و يا كتابهايى بر مركب غرور سوار مىشوند و خود را شكننده صد قفل و صد زنجير مىدانند چرا كه تنها صرف مير مير را خواندهاند! و اين بدترين نوع غرور است كه عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمى ساقط مىكند و هم از جهت ارزش اجتماعى!
در حديثى از رسول خدا(ص) مىخوانيم كه به ابن مسعود فرمود: «يابن مسعود! لاتغترن بالله و لاتغترن بصلاحك و علمك و عملك و برك و عبادتك; اى ابن مسعود! به(كرم) خدا مغرور نشو و همچنين به صالح بودن و علم و عمل و نيكوكارى و عبادتهايت»! (25)
در اين حديثبه عوامل ديگر غرور از جمله اعمال صالح، انفاق در راه خدا و عبادات اشاره شده كه هر كدام از آنها مىتواند عاملى براى مستى غرور گردد.
افراد صالح كم ظرفيتى را مىبينيم كه هرگاه توفيق انجام عبادات يا اعمال نيكى پيدا مىكنند ناگهان بر مركب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت مىشمرند و همه مردم در نظرشان كوچك مىشوند و همين امر باعث هلاكتشان مىگردد.
يكى ديگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و كرم و مغفرت خداست، افرادى هستند كه بى محابا و جسورانه گناه مىكنند، هنگامى كه از آنها سؤال شود اين چه كار زشتى است كه شما انجام مىدهيد؟ مىگويند: خداوند كريم و غفور و رحيم است، خدايى را كه ما مىشناسيم از آن بالاتر است كه گناهان اين بنده ناچيز را به رخ او بكشد و به خاطر آن ما را مجازات كند، اصولا اگر ما گناه نكنيم عفو و كرم خدا چه مىشود؟
اين گونه افكار انحرافى و سخنان غير منطقى جرات آنها را در گناه بيشتر مىكند و باعثسقوط و هلاكتشان مىشود!
به همين دليل در قرآن و روايات اسلامى از اين نوع غرور شديدا نهى شده است در آيه6 سوره انفطار مىخوانيم: «يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم; اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است»؟
اميرمؤمنان(ع) در تفسير اين آيه مىفرمايد: «يا ايها الانسان ما جراك على ذنبك؟ و ما غرك بربك؟ و ما انك بهلكة نفسك؟!; اى انسان! چه چيز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چيز تو را به هلاكتخويشتن علاقهمند كرده است». (26)
فرق استبين كسى كه گناه مىكند و جسور است و گويى خود را طلبكار مىداند و بين كسى كه گناهى از او سرزده و شرمنده است و اميد به رحمتحق دارد، اولى بر مركب غرور سوار است و دومى دستبه دامن لطف پروردگار زده است.
جهل و نادانى يكى ديگر از اسباب غرور است، همان گونه كه علم و دانش گاه سبب غرور مىشود جهل و نادانى نيز در بسيارى از جاهلان سبب غرور است. در حديثى از اميرمؤمنان مىخوانيم: «من جهل اغر بنفسه و كان يومه شرا من امسه; كسى كه جاهل است مغرور به خويشتن مىشود و امروزش بدتر از ديروز اوست»! (27)
ديگر از اسباب غرور كه گروه زيادى را در كام خود فرو برده است دنيا و زرق و برق دنيا، مال، مقام، جوانى، زيبايى و قدرت است.
افراد كم ظرفيت همين كه به يكى از اين امور نايل شوند فراموش مىكنند كه اينها عاريتى است و هميشه در معرض زوال و نابودى قرار دارد. اين فراموشى سبب خودبينى و غرور آنها مىشود و اين غرور آنها را از خدا دور و به شيطان نزديك و آلوده به انواع گناهان مىسازد.
در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: «الدنيا حلم و الاغترار بها ندم; دنيا خواب و خيالى بيش نيست و مغرور شدن به آن سبب پشيمانى است»! (28)
در حديثى از همان بزرگوار مىخوانيم: «لاتغرنك العاجلة بزور الملاهى، فان اللهو ينقطع، و يلزمك ما اكتسبت من المآثم; دنيا تو را با سرگرمىهاى باطل نفريبد و مغرور نسازد چرا كه سرگرمىها پايان مىيابد و گناهش بر تو باقى مىماند»! (29)
از شگفتيها اين است كه همه مردم با چشم خود زوال سريع نعمتها و از ميان رفتن اموال و ثروتها و سقوط حكومتها و قدرتهاى دنيوى را همه روز با چشم خود مىبينند، اما هنگامى كه خودشان به آن مىرسند چنان مغرور مىشوند كه فكر مىكنند آنچه مربوط به آنهاست جاودانى است و هرگز از آنها گرفته نمىشود!
آرى اسباب غرور بسيار متنوع است و رهايى از چنگال آن مشكل و جز در سايه بيدارى و تقوا و سپردن خويش به خداوند و توجه به زوال سريع نعمتها امكانپذير نيست.
3- علايم و نشانههاى غرور
نشانههاى غرور گاهى بسيار آشكار استبه گونهاى كه انسان در نخستين برخورد به آن پى مىبرد و مىفهمد كه فلان شخص گرفتار غرور و خودبينى است. بىاعتنايى به مردم، بى توجهى به حلال و حرام الهى، رعايت نكردن ادب با بزرگان و ترك محبتبا دوستان و بستگان، بىرحمى نسبتبه زيردستان، ذكر سخنان ناموزون و دور از ادب، سر دادن خنده و قهقهه بلند، دويدن در حرف ديگران، نگاههاى تحقيرآميز به صالحان و پاكان و عالمان و همچنين راه رفتن به صورت غير متعارف، پا را به زمين كوبيدن، شانههها را تكان دادن، نگاههاى غير متعارف به زمين و آسمان نمودن و حتى گاهى كارهاى ديوانگان را انجام دادن اينها همه از نشانههاى غرور است.
ولى گاه حالت غرور مخفى است و به اين سادگى خود را نشان نمىدهد بلكه با دقت مىتوان به وجود چنين صفتى در خويشتن و يا ديگران پى برد. مانند اينكه بعضى افراد پس از مدت كوتاهى درس استاد را رها مىكنند و خود را مستغنى و بىنياز مىدانند، يا مانند كسى كه علاقه شديدى در خود به انزوا و گوشهگيرى از مردم احساس مىكند و ممكن ستبهانه آن را آلوده نشدن به مجالس غيبت و گناه و مانند آن ذكر كند در حالى كه با دقت مىيابيم كه عامل اصلى، غرور و خود بزرگبينى است. خود را پاك، آگاه و مؤمن مىپندارد و ديگران را ناقص و آلوده.
آرى نه تنها غرور، بلكه بسيارى از صفات رذيله گاهى در زواياى روح انسان پنهان مىشوند و خود را به صورت فضايل نشان مىدهند، به گونهاى كه تشخيص آن جز براى اساتيد هوشيار اخلاق ميسر نيست.
4- آثار و پيامدهاى فردى و اجتماعى غرور
در ميان صفات رذيله شايد كمتر صفتى به اندازه غرور زيانآور و مرگبار باشد.
پيامدهاى غرور تمام زندگى انسان را تحت تاثير خود قرار مىدهد و دنيا و آخرت را تباه مىكند. از ميان آثار زيانبار غرور به امور زير مىتوان اشاره كرد:
1- غرور، حجاب ضخيمى بر عقل و فهم انسان مىفكند و او را از درك حقايق بازمىدارد و به او اجازه نمىدهد خود و ديگران را آنچنان كه هست و هستند بشناسد و حوادث اجتماعى را درست ارزيابى كرده در برابر آنها موضع صحيح بگيرد.
در بحثهاى سابق در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) خوانديم: «مستى غرور از مستى شراب هم سختتر است!» اين مستى همان حجاب غرور است.
2- غرور مايه شكست در زندگى و سبب عقب افتادگى است،يك لشكر مغرور به سادگى جنگ را مىبازد،يك سياستمدار مغرور به آسانى زمين مىخورد،يك محصل مغرور در امتحانات رفوزه مىشود،يك ورزشكار مغرور بازى را به حريف مىبازد و بالاخره يك مسلمان مغرور خود را گرفتار قهر و غضب الهى مىسازد. تعبيربه«قاتلاتالغرور»دررواياتاسلامىممكناستاشارهبههمينمعنىباشد.
3- غرور تكامل انسان را متوقف مىسازد، بلكه مايه انحطاط و عقبگرد او مىشود; زيرا هنگامى كه انسان مغرور مىشود نقايص خود را نمىبيند و كسى كه احساس نقصان نكند به دنبال كمال نمىرود.
آنچه در حديث اميرمؤمنان در گذشته خوانديم كه مىفرمود: «كسى كه جاهل باشد مغرور مىشود و امروز او از ديروزش بدتر است» اشاره به همين نكته مهم است.
4- غرور سبب فساد و تباهى عمل مىشود، زيرا در انجام آن دقتى به خرج نمىدهد و همين امر كار او را خراب مىكند، يك جراح مغرور ممكن استبيمار خود را در كام مرگ فروبرد و يا حد اقل ناقص سازد، يك راننده مغرور گرفتار تصادفهاى زيانبار مىشود، همچنين يك مؤمن مغرور گرفتار رياء و عجب و ساير امورى كه عمل را فاسد مىكند مىشود; در حديثى از اميرمؤمنان(ع) مىخوانيم: «غرور الامل يفسد العمل; غرور ناشى از آرزوها، سبب فساد عمل مىشود». (30)
5- غرور مانع از عاقبت انديشى است، چنانكه در حديثى از اميرمؤمنان آمده است: «لم يفكر فى عواقب الامور من وثق بزور الغرور; كسى كه اعتماد بر غرور و باطل كند از تفكر در عاقبت كارها باز مىماند». (31)
6- غرور غالبا سبب ندامت و پشيمانى مىشود، چرا كه انسان نمىتواند ارزيابى صحيحى از خود و ديگران را داشته باشد و در محاسبات خود در حركت فردى و اجتماعى گرفتار اشتباه مىشود و همين امر او را به ندامت و پشيمانى مىكشاند، در همين زمينه در حديث اميرمؤمنان(ع) مىخوانيم: «دنيا خواب و خيالى بيش نيست و مغرور شدن به آن موجب پشيمانى است». (32)
7- در يك جمله مىتوان گفت: افراد مغرور در دنيا و آخرت تهيدست و بيچارهاند، چنانكه در حديثى از امام صادق(ع) آمده است: «المغرور فى الدنيا مسكين فى الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادنى; انسان مغرور در دنيا مسكين و بيچاره است و در آخرت مغبون; چرا كه متاع برتر را به متاع پستتر فروخته است». (33)
5- طرق درمان غرور
از آنجا كه غرور غالبا ناشى از جهل و عدم شناختخويشتن و قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست نخستين گام درمان اين بيمارى اخلاقى شناختخويشتن و معرفت پروردگار و نيز شناخت لياقتها و شايستگىها در انسانهاى ديگر است.
اگر انسان به گذشته خويش برگردد كه طفلى بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آينده خويش بنگرد كه پير و ناتوان و از كار افتاده مىشود و اگر چند روزى قدرت، مال، ثروت، جوانى و زيبايى دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضربالمثل معروف «به مالت نناز كه به شبى از بين مىرود و به جمالت نناز كه به تبى از بين مىرود!» همه اينها آسيبپذير است.
و نيز اگر به تاريخ پيشينيان بنگرد و سرعت زوال قدرتها و از ميان رفتن اموال و نابودى امكانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنكه ممكن استبا ضربهاى كه به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش كند حتى نام خود را نيز فراموش كند؟!
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالى كه با يك نوسان بازار و پيش آمدن يك حادثه مهم اجتماعى، سياسى و يا نظامى نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلكه بدهى زيادى به بار آورد؟!
چگونه به قدرتش بنازد در حالى كه ممكن است فردا آن را از دست دهد و پشت ميلههاى زندان باشد!
به هر حال آنچه انسان را از مركب غرور پايين مىكشد و به مستى غرور پايان مىدهد شناختخويشتن و اوضاع جهان و بى اعتبارى و شدت دگرگونى احوال آن است.
قرآن مجيد به مغروران خطاب مىكند و با اين سخن بيدارگر به آنها هشدار مىدهد، مىفرمايد: «اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون; آيا در زمين گردش نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چگونه بود؟ آنها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را(براى زراعت و آبادى) بيش از اينان دگرگون ساختند و آباد كردند عمران نمودند و پيامبرانشان با دلايل روشن به سراغشان آمدند(اما آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مىكردند». (34)
شبيه همين معنى در سوره غافر آيه 21 و 82 نيز آمده است.
اگر انسان درستبه جسم و روح و امكانات خود توجه كند كه چقدر آسيبپذيرند و چگونه حوادث كوچك مىتوانند زندگى او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نمىشود، اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد: «مسكين بن آدم مكتوم الاجل، مكنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة; بيچاره آدميزاد! سرآمد زندگيش نامعلوم، علل بيماريش ناپيدا و اعمالش ثبت و ضبط مىشود، پشهاى او را مىآزارد و گلوگير شدن آب يا غذايى او را مىكشد و عرق مختصرى او را متعفن و بدبو مىسازد»! (35)
در حالات «اياز» وزير معروف مقتدر سلطان محمود غزنوى نقل كردهاند كه همه روز در اطاق مخصوصى مىرفت و در را مىبست و بعد از لحظاتى بيرون مىآمد، بينندگان تعجب كردند كه در اين اطاق چه سرى نهفته است كه همه روز «اياز» به آن سركشى مىكند، بعد از تحقيق معلوم شد لباس دوران چوپانيش را در آنجا گذارده و همه روز به آنجا مىرود و به آن نگاه مىكند و مىگويد: اياز تو چوپان بودى! اكنون كه خداوند تو را به مقام وزارت رسانده مغرور مباش، از اين بترس كه فردا مقامت را از دستبدهى و از گذشته نيز ناتوانتر شوى»!
اگر همه قدرتمندان چنين اسباب عبرتى در اختيار داشته باشند هرگز مغرور نخواهند شد، ولى متاسفانه هر كس «اياز» نمىشود. (اخلاق در قرآن جلد دوم صفحه 151 آيت الله مكارم شيرازى)
**********************
غرور چیست؟
شاید اگر از ما بپرسند که غرور چیست، در پاسخ بگوییم که غرور یعنی کبر، یعنی اینکه خودمان را بگیریم، یعنی اینکه خودمان را از بقیه بالاتر بدانیم.البته منم (حامد متین) با شما موافقم.کسی که این مدلی فکر کند قطعا فرد مغروری است. اما ویژگی های یک انسان مغرور فقط به این موارد ختم نمی شود. بلکه مصداق های بارز غرور بسیار بیشتر و در عین حال کمی پیچیده تر از این حرفاست.متاسفانه در فرهنگ و باور جامعه ما انسان مغرور بیشتر به کسی تلقی می شود که خودش را بگیرد یا از بالا به دیگران نگاه کند.
البته در موارد بدتر افرادی که خودشان را کسی می دانند و به خودشان اطمینان و اتکا دارند نیز مغرور خوانده می شوند.اما این کاملا اشتباه است. این غرور نیست.عزت نفس است. همه ما باید :
خودمان را کسی بدانیم.
همه ما باید فکر کنیم که منحصربه فردیم.
همه باید خودمان را خیلی دوست داشته باشیم
همه ما باید برای خود ارزش بسیار بسیار زیادی قائل باشیم.
اما از کودکی به ما یاد دادند که اینها یعنی غرور. که اینها نشانه های افراد متکبر است. که تواضع فقط یعنی دوست داشتن دیگران و قبل از خودت به دیگران اهمیت دادن. و چه باورهای غلط و بیهوده ای که نتیجه آن چیزی جز غرور ( احتمالا تعجب می کنید)، ناآگاهی و ناکامی برای ما چیزی نداشت. بله تشویق شدن به تواضع بیجا، سبب می شود که ما دچار نوعی غرور شویم که خودمان متوجه آن نیستیم.
شاید بپرسید غرور چرا؟
چون فردی که هنوز به ارزش های وجودی خود پی نبرده و خودش را آنطور که واقعا هست نپذیرفته باشد، چطور می تواند متواضع باشد. البته نقش انسان متواضع را می تواند بازی کند اما در باطن سخت دچار غرور است.می دانید چرا؟ چون چنین فردی خالی از عزت نفس است و در درون خود به دنبال چیزی می گردد تا توسط آن اعتبار و ظاهر خود را جلوی دیگران حفظ کند. می خواهد به دیگران ثابت کند که من هم برای خودم کسی هستم. مرا باور کنید.مرا محترم بدانید. اما چون عزت نفس ندارد، این نیازهای خود را به شکلی اشتباه و توسط غرور ارضا و اغنا می کند.مثلا سعی می کند :
با پرخاشگری و ترساندن دیگران برای خودش احترام بخرد.
با قهر کردن و قطع رابطه برای خودش ارزش کسب کند.
دیگران را می چزاند تا از او حساب ببرند.
دیگران را خوار می کند تا احساس حقارت خودش را پنهان کند.
در روابطش دائم دچار مشکل می شود که ناشی از همین غرور است اما دائم تقصیر را گردن دیگران می اندازد.
حال اجازه دهید که غرور را به درستی تعریف کنم :
ارزیابی غیر واقعی از خود و فراتر از آنچه واقعا هستیم.
****************