به نام خدا

سرگذشت یک میز و نیمکت را از زبان خودشان بنویسید.

یک درخت بزرگ در جنگلی انبوه  بودم که با دوستانم که تعداد آن ها  بسیار زیاد بود در آن جا زندگی می کردم.

روزی تبر زنی آمد ومرا ازاین جنگل بزرگ جدا کرد و دوستم را هم برید.

مارا در کامیونی گذاشتند وبه کارخانه چوب بری بردندودر آن جا ما را تکه تکه کردند.سپس ما رابا کامیونی دیگر به نجاری بردند.

نجار ما را شکل داد ،او از من یک میز ساخت و دوستم را به یک نیمکت تبدیل کرد.

ما را به مدرسه ای بردند تا شما دانش آموزان با استفاده از ما بتوانید راحت تر درس بخوانید.

من ودوستم از شما می خواهیم که ما را خوب و تمیز نگه دارید و روی ما یادگاری ننویسید،مارا زخمی نکنید یا ما را خط خطی نکنیدتا ما مدت طولانی تری سالم بمانیم. همیشه به یاد داشته باشیدکه  برای درست شدن ما افراد زیادی در این راه زحمت کشیده اند.

*********************